جدول جو
جدول جو

معنی لرزماهی

لرزماهی
نوعی ماهی با بدنی پهن و پوستی صاف که به وسیلۀ دستگاه مخصوصی که در بدن خود دارد نیروی برق تولید می کند، ماهی اژدر، اسپرماهی، سفره ماهی، ماهی برقی
تصویری از لرزماهی
تصویر لرزماهی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لرزماهی

لرزماهی

لرزماهی
نوعی از ماهی پهن که در قاعده سرش آلتی مولد الکتریسته باشد و بدان سبب در بسودن آن دست و بازو لرزان گردد چندانکه آن ماهی زنده باشد و به عربی آن را رَعاد گویند. وی دیگر ماهیان را بکشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

لرز ماهی

لرز ماهی
یکی از اقسام سفره ماهی که دارای دو عضو مولد الکتریسیته در بدن است
فرهنگ لغت هوشیار

سر ماهی

سر ماهی
مقرریی که در پایان هر ماه بخدمتگزاران و کارکنان دهند ماهیانه شهریه
فرهنگ لغت هوشیار

برزماهن

برزماهن
نام جائی در جبل. محل قصر شیرین است در ارض جبل. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

زر ماهی

زر ماهی
کنایه از فلس ماهی. (آنندراج) :
شد از آتش زر ماهی، زر سرخ
گهر افروخت همچون اخگر سرخ.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
چو غواص را دل بود بر گهر
نیاید زر ماهیش در نظر.
ملاطغرا (ایضاً)
لغت نامه دهخدا