جدول جو
جدول جو

معنی رده - جستجوی لغت در جدول جو

رده
ردیف، رتبه، سطر
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ واژه فارسی سره
رده
دسته و صف، رجه
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ لغت هوشیار
رده
ارتداد، از دین برگشتگی
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ فارسی عمید
رده
رج، رجه، صف، رسته، قطار، برای مثال رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زنده پیل (فردوسی - ۱/۱۶)، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد، مقام، کلاسه
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ فارسی عمید
رده
((رِ یا رَ دِّ))
از دین برگشته
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ فارسی معین
رده
((رَ دِ))
صف، قطار، دسته، هر چیز که در یک راسته باشد
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برده
تصویر برده
غلام، کنیز، اسیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درده
تصویر درده
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده
تصویر خرده
اشکال، ذره، ایراد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرده
تصویر آرده
آرد کنجده سفید ارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده
تصویر برده
بنده زر خرید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرده
تصویر جرده
برهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده
تصویر خرده
ریزه هر چیز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برده
تصویر برده
بندۀ زرخرید، غلام، کنیز
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده
تصویر خرده
ریزۀ هر چیز، مقدار کم و اندک از چیزی، کوچک، پول خرد، سکه، شرارۀ آتش، نکته، کنایه از نکته، کنایه از عیب، خطا
خرده گرفتن: کنایه از عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی، برای مثال انوری بی خردگی ها می کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری - ۲۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارده
تصویر ارده
کنجد آرد شده، کنجد کوبیدۀ مخلوط با شیره یا عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارده
تصویر ارده
((اَ دِ))
کنجد کوبیده که با شیره یا عسل می خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آرده
تصویر آرده
((دِ))
آرد کنجد سفید، ارده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برده
تصویر برده
((بَ دِ))
غلام، کنیز، اسیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرده
تصویر جرده
((جَ دِ))
اسب زرد رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرده
تصویر جرده
((جُ دِ))
اسب اخته شده، اسبی که پدرش عربی و مادرش از نژاد دیگر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرده
تصویر خرده
((خُ دِ))
ریزه، خرد، پول، طلا، دارایی، شکسته، مغلوب، خطا، اشتباه، شراره آتش، اندکی، کمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درده
تصویر درده
((دُ دِ یا دَ))
دردی شراب و روغن و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درده
تصویر درده
درد، آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته نشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لای، لرد، دارتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرده
تصویر جرده
زرده، اسب زرد رنگ، برای مثال سوی عجم ران منشین در عرب / جردۀ روز اینک و شبدیز شب (نظامی۱ - ۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رده بندی
تصویر رده بندی
طبقه بندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردهبندی
تصویر ردهبندی
طبقه بندی، دسته بندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رده بندی
تصویر رده بندی
((رَ دِ بَ))
طبقه بندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دره
تصویر دره
(دخترانه)
مروارید بزرگ، یک دانه مروارید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دره
تصویر دره
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
فرهنگ لغت هوشیار
چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راده
تصویر راده
فایده، نفع، سود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه
تصویر راه
طریق، انجمن، گذرگاه، جاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربه
تصویر ربه
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربده
تصویر ربده
تیرگی خاکستری گونی
فرهنگ لغت هوشیار