- رده
- ردیف، رتبه، سطر
معنی رده - جستجوی لغت در جدول جو
- رده
- دسته و صف، رجه
- رده
- ارتداد، از دین برگشتگی
- رده
- رج، رجه، صف، رسته، قطار،
برای مثال رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زنده پیل ، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد، مقام، کلاسه(فردوسی - ۱/۱۶)
- رده ((رِ یا رَ دِّ))
- از دین برگشته
- رده ((رَ دِ))
- صف، قطار، دسته، هر چیز که در یک راسته باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غلام، کنیز، اسیر
آنچه ته نشین شود از روغن و شراب درد
اشکال، ذره، ایراد
آرد کنجده سفید ارده
بنده زر خرید
برهنگی
ریزه هر چیز را گویند
بندۀ زرخرید، غلام، کنیز
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
حمل شده، آنچه کسی در قمار به دست آورده
ریزۀ هر چیز، مقدار کم و اندک از چیزی، کوچک، پول خرد، سکه، شرارۀ آتش، نکته، کنایه از نکته، کنایه از عیب، خطا
خرده گرفتن: کنایه از عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی،برای مثال انوری بی خردگی ها می کند / تو بزرگی کن بر او خرده مگیر (انوری - ۲۴۰)
خرده گرفتن: کنایه از عیب و ایراد گرفتن از کسی یا چیزی،
کنجد آرد شده، کنجد کوبیدۀ مخلوط با شیره یا عسل
درد، آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته نشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لای، لرد، دارتو
زرده، اسب زرد رنگ، برای مثال سوی عجم ران منشین در عرب / جردۀ روز اینک و شبدیز شب (نظامی۱ - ۱۳)
طبقه بندی
طبقه بندی، دسته بندی
راه میان دو کوه، زمین دراز و کشیده میان دو رشته کوه
چوب بلند افقی که دو سر آن را بر دو چوب افراشته و عمودی استوار کنند تا پرندگان بر روی آن نشینند
فایده، نفع، سود
طریق، انجمن، گذرگاه، جاده
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
تیرگی خاکستری گونی