جدول جو
جدول جو

معنی رده

رده((رَ دِ))
صف، قطار، دسته، هر چیز که در یک راسته باشد
تصویری از رده
تصویر رده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رده

رده

رده
رج، رجه، صف، رسته، قطار، برای مِثال رده برکشیده سپاهش دو میل / به دست چپش هفتصد زنده پیل (فردوسی - ۱/۱۶)، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان که پس از شاخه و قبل از راسته قرار دارد، مقام، کلاسه
رده
فرهنگ فارسی عمید

رده

رده
جَمعِ واژۀ رَدْهه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ردهه شود
لغت نامه دهخدا

رده

رده
رَدَه ْ. جَمعِ واژۀ رَدْهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ردهه شود
لغت نامه دهخدا

رده

رده
زشتی روی: فی وجهه رده، ای قبح مع شی ٔ من الجمال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

رده

رده
دهی است از دهستان تبادگان بخش حومه شهرستان مشهد. سکنۀ آن 278 تن. آب آنجا از قنات. محصول عمده آن غلات و راه آنجا اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا