جمع واژۀ مردم. خلایق. خلق. آدمیان. ناس. انس. اناس. جهانیان. انام: چاه پر کرباسه و پر کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. چون کشف انبوه غوغائی بدید بانگ و زخ مردمان خشم آورید. رودکی. اگر روزی از تو پژوهش کنند همه مردمانت نکوهش کنند. بوشکور. ز بس بر سختن زرش بجای مردمان هزمان زناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله. فرخی. ای از ستیهش تو همه مردمان بمست دعویت صعب و منکر و معنیت خام و سست. لبیبی. گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند. عنصری. نادانتر مردمان آن است که مخدوم را بی حاجت در کارزار افکند. (کلیله و دمنه). و بدان التفات ننمائی که مردمان قدر طبیب ندانند. (کلیله و دمنه). از رنجاندن جانوران و کشتن مردمان احتراز نمودم. (کلیله و دمنه) ، اهالی: سکنۀ آن بارسارغ، منک، نملیات شهرکهائی اند خرد و با نعمت ومردمان جنگی. (حدود العالم) ، عامه. همگان. رعیت: هرون یک ساعتی در بارگاه ماند و مقرر گشت مردمان را که بجای پدر وی خواهد بود. (تاریخ بیهقی ص 361). مردمان امید در وی بستند. (تاریخ بیهقی ص 334). مردمان او را حرمت نگاه داشتندی. (تاریخ بیهقی ص 122). و مزیت جانب اولوالامر بر اصناف مردمان بدانست که... (سندبادنامه ص 7) ، کسان. اشخاص: ما فراز شدیم و او را بگرفتیم گفت شما چه مردمانید. (تاریخ بیهقی). رای عالی چنین اقتضا می کند که چندتن را... با تو فرستاده آید تا از درگاه دور باشند که مردمانی بیگانه اند. (تاریخ بیهقی ص 271). چنان محتشم را سبک بر زبان آورد مردمان شریف و وضیع را ناپسند شد. (تاریخ بیهقی ص 383)
جَمعِ واژۀ مردم. خلایق. خلق. آدمیان. ناس. انس. اناس. جهانیان. انام: چاه پر کرباسه و پر کژدمان خورد ایشان پوست روی مردمان. رودکی. چون کشف انبوه غوغائی بدید بانگ و زخ مردمان خشم آورید. رودکی. اگر روزی از تو پژوهش کنند همه مردمانت نکوهش کنند. بوشکور. ز بس بر سختن زرش بجای مردمان هزمان زناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله. فرخی. ای از ستیهش تو همه مردمان بمست دعویت صعب و منکر و معنیت خام و سست. لبیبی. گفت کاین مردمان بی باکند همه همواره دزد و چالاکند. عنصری. نادانتر مردمان آن است که مخدوم را بی حاجت در کارزار افکند. (کلیله و دمنه). و بدان التفات ننمائی که مردمان قدر طبیب ندانند. (کلیله و دمنه). از رنجاندن جانوران و کشتن مردمان احتراز نمودم. (کلیله و دمنه) ، اهالی: سکنۀ آن بارسارغ، منک، نملیات شهرکهائی اند خرد و با نعمت ومردمان جنگی. (حدود العالم) ، عامه. همگان. رعیت: هرون یک ساعتی در بارگاه ماند و مقرر گشت مردمان را که بجای پدر وی خواهد بود. (تاریخ بیهقی ص 361). مردمان امید در وی بستند. (تاریخ بیهقی ص 334). مردمان او را حرمت نگاه داشتندی. (تاریخ بیهقی ص 122). و مزیت جانب اولوالامر بر اصناف مردمان بدانست که... (سندبادنامه ص 7) ، کسان. اشخاص: ما فراز شدیم و او را بگرفتیم گفت شما چه مردمانید. (تاریخ بیهقی). رای عالی چنین اقتضا می کند که چندتن را... با تو فرستاده آید تا از درگاه دور باشند که مردمانی بیگانه اند. (تاریخ بیهقی ص 271). چنان محتشم را سبک بر زبان آورد مردمان شریف و وضیع را ناپسند شد. (تاریخ بیهقی ص 383)
داستانی که به نثر نوشته شود و شامل حوادثی ناشی ار تخیل نویسنده باشد و آن اقسامی دارد. یا رمان آموزشی (تعلیماتی) داستانی شامل مطالب علمی طبیعی فلسفی. یا رمان پلیسی داستانی حاکی از حوادث دزدی جنایت و کشف آنها توسط کارآگاهان زبر دست. یا رمان تاریخی داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد، یا رمان عشقی داستانی که شالوده آن بر عشق نهاده شده باشد
داستانی که به نثر نوشته شود و شامل حوادثی ناشی ار تخیل نویسنده باشد و آن اقسامی دارد. یا رمان آموزشی (تعلیماتی) داستانی شامل مطالب علمی طبیعی فلسفی. یا رمان پلیسی داستانی حاکی از حوادث دزدی جنایت و کشف آنها توسط کارآگاهان زبر دست. یا رمان تاریخی داستانی است که اساس آن مبتنی بر وقایع تاریخی باشد، یا رمان عشقی داستانی که شالوده آن بر عشق نهاده شده باشد