- ردا
- چادر، دوش انداز، جامه که بر سر و قد گیرند
معنی ردا - جستجوی لغت در جدول جو
- ردا
- بالاپوش، جبه، هر لباسی که روی لباس های دیگر بر تن می کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سنگ بزرگ خرسنگ
اهخ (ضد خیرخواه)، تیز تیز دادن
گلاب
سنگ انداز مرد سنگ انداز
باز گرداندن
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
بالاپوش دو تهی، تاژ چادر (خیمه)، شمشیر، کمان، خرد، بیخردی از واژگان دو پهلو، آراینده، زشت کننده، رام، بخشنده، شادابی تازگی جوانی، شید جامه ای که روی جامه دیگر پوشند جبه بالاپوش جمع اردیه. یا ردای نیل آسمان، شب
هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
افسوس، آه
دریغا، آه، افسوس، برای مثال دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ - ۲۶)
فاسد گشتن تباه شدن، فساد فساد تباهی، پستی بدی
خدا او را ردای (لباس) آمرزش بپوشاناد
آنست که شاعر کلمه ای را که در آخر بیتی آورده در اول بیت بعد تکرارکند مثال: قوام دولت و دین روزگار فضل و هنر زفضل وافر تویافت زیب و فر و نضام نظام ملت و ملکی عجب نباشد اگر برونق است در این روزگار کلک و حسام حسام و کلک تو کردند کام اعداگم روا ورای تو بردند از زمانه ظلام... توضیح این اصطلاح در اساس الاقتباس و تاریخ ادبیات بروان جلد دوم بصورت فوق آمده ولی در العجم بصورت ردالعجز الی الصدر نقل شده
آنست که شاعر کلمه ای را در اول بیت آورد و در آخرهمان بیت آنرا تکرار کند مثال: عصا بر گرفتن نه معجز بود همی اژدها کرد باید عصا. (غضایری) توضیح این اصطلاح در کتاب الصناعتین ص 377 اساس الاقتباس ص 597 بهین صورت نقل شده ولی درالمعجم شمس قیس بصورت درالصدرالی العجز آمده
فرمانروایی جانشینی شاه
فرمانروایی جانشینی شاه
در بدیع تکرار کلمۀ آخر بیت در اول بیت بعد مانند کلمۀ «نظام»، برای مثال قوام دولت و دین روزگار فضل و هنر / ز فضل وافر تو یافت زیب و فر و نظام ی نظام ملت و ملکی عجب نباشد اگر / به رونق است در این روزگار کلک و حسام
در بدیع تکرار قافیۀ مصراع اول از مطلع غزل یا قصیده در آخر بیت دوم، برای مثال بر لشکر زمستان نوروز نامدار / کرده ست رای تاختن و قصد کارزار ی واینک بیامده ست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایۀ نوروز و نوبهار (منوچهری - ۳۹) . گرچه تکرار قافیه قبل از هفت یا ده بیت پسندیده نیست، اما این تکرار از محسنات شعر شمرده میشود
در بدیع تکرار کلمۀ اول مصراع اول در آخر مصراع دوم مانند کلمۀ «عصا»، برای مثال عصا برگرفتن نه معجز بود / همی اژدها کرد باید عصا (غضایری - شاعران بی دیوان - ۴۵۸) ، تصدیر
تباهی و پستی