جدول جو
جدول جو

معنی رد - جستجوی لغت در جدول جو

رد
جوانمرد، دلاور، دلیر، دانا، بخرد، برای مثال یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سال آزموده ردان (فردوسی - ۵/۴۷۱)
سرور
قبول نکردن، نپذیرفتن، بازگرداندن، بازدادن، انکار کردن چیزی با دلیل و برهان، نشان، اثر، مخالف، منفی مثلاً جواب رد،
غیرقابل قبول، مردود مثلاً این نظریه رد است، قبول نشده در امتحان و مانند آن
رد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین
رد زدن: رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن
رد شدن: گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن، رفوزه شدن
رد کردن: باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن
رد مظالم: در فقه رفع ظلم کردن
تصویری از رد
تصویر رد
فرهنگ فارسی عمید
رد
(تَ قَ قُ)
بازگردانیدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (منتهی الارب) (غیاث اللغات از منتخب اللغات). برگردانیدن. (از اقرب الموارد). واگردانیدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) :... و رد کردار نیک بر عاقلان. (کلیله و دمنه).
- رد چیزی، بازپس دادن آن:
باﷲ ار مرده بازگردیدی
به میان عشیره و پیوند
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.
(گلستان).
، قبول نکردن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نپذیرفتن. سر باززدن: گفت ایها الامیر و ان شفیعی الیک اعظم مما یزجی رده، یعنی شفیع من به توبزرگتر از آن است که باز توان زد. (نوروزنامه ص 74).
- امثال:
رد احسان غلط است (یا) قبیح است. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
، منسوب به خطا کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). به خطا نسبت دادن کسی را. (از اقرب الموارد). رد کلام، ابطال سخن. (ناظم الاطباء) ، بازگردانیدن جواب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). جواب بازدادن. (مصادر اللغه زوزنی).
- رد جواب به کسی، فرستادن آن. بازگردانیدن آن. (از اقرب الموارد). بازدادن جواب. گفتن پاسخ: تا حسن خطاب و رد جواب و سایر آداب خدمت ملوکش درآموختند. (گلستان). مردّ. مردود. ردّیدی ̍، بهمه معانی مذکور. رجوع به مصادر مزبور شود.
- رد سلام، جواب سلام. (ناظم الاطباء).
- رد و قدح، مباحثه و مناقشه و منازعه و مجادله. (ناظم الاطباء).
، رد شمس، متوقف ساختن خورشید بر جای خود: یوشع در روز جنگ با پادشاه کنعان برای اینکه جنگ را بپایان رساند امر داد تا خورشید بر جای خود متوقف ماند و این عمل او را رد شمس نامند. (یادداشت مؤلف) ، رد در، فرازکردن آن، مایرد علیک هذا، یعنی سود نمی دهد ترا، چنانکه شاعر گوید: ولکن مایرد التلوم، تغییر دادن چیزی از صفتی به صفت دیگر: فرد شعورهن السود بیضا. (از اقرب الموارد) ، بازآوردن، بازگشتن. (آنندراج) (غیاث اللغات از منتخب اللغات) ، امانت بازدادن، یاری کردن. (مصادر اللغۀ زوزنی) ، افتادن و رد شدن هر چیز، غلطیدن به طرفی دیگر که نمی باید، برآمدن کلمه نامناسب از زبان بی اختیار. (لغت محلی شوشتر).
- رد و بد گفتن، بد و بیراه گفتن.
، پی کردن. (لغت محلی شوشتر) ، خطا کردن در نشانه زدن. (لغت محلی شوشتر) (ناظم الاطباء) ، معاوضه کردن. چیزی دادن و چیزی پس گرفتن.
- رد و بدل، گفتگو و مباحثه و قیل و قال و مناقشه. (ناظم الاطباء).
- رد و بدل شدن (سخن یا کلام) میان دو تن، مکالمۀ دو تن. گفته شود: بین دو تن سخنان زننده و درشت رد و بدل شد. (یادداشت مؤلف).
- رد و بدل کردن، دادن و گرفتن. گفتن و شنیدن: سند یا دشنام رد و بدل کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رد
(رِدد)
عماد هر چیز و قوام آن. (منتهی الارب) (آنندراج). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رد
(رَ دِنْ)
رجل رد، مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
رد
دفع و طرد، مردود از نظر افتاده، نشان و اثر
تصویری از رد
تصویر رد
فرهنگ لغت هوشیار
رد
((رَ))
جوانمرد، راد، دانا، بخرد، سرور، پیشوای دینی زردشتیان
تصویری از رد
تصویر رد
فرهنگ فارسی معین
رد
((رَ د یا دّ))
پس دادن، بازگردانیدن، اثر پای، نشانه قدم
تصویری از رد
تصویر رد
فرهنگ فارسی معین
رد
اثر، پی، رگه، علامت، نشان، نقش، اعراض، اقاله، امتناع، انکار، بطلان، تقبیح، تکذیب، طرد، فسخ، نفی، نقض، نکول، استرداد، واپس، رفوزه، مردود، وازده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رد
الرّفض
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به عربی
رد
Refutation, Rejection
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رد
réfutation, rejet
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رد
فریب کار، نیرنگ باز، دور کنار، مرتب، متوالی، رعد، صدای تندر، رک و راست
فرهنگ گویش مازندرانی
رد
Widerlegung, Ablehnung
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به آلمانی
رد
การโต้แย้ง , การปฏิเสธ
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به تایلندی
رد
опровержение , отказ
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به روسی
رد
رد، رد کردن
دیکشنری اردو به فارسی
رد
رد , انکار
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به اردو
رد
খণ্ডন , প্রত্যাখ্যান
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به بنگالی
رد
çürütme, reddetme
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رد
kukanusha, kukataliwa
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رد
спростування , відмова
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رد
반박 , 거절
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به کره ای
رد
反駁 , 拒否
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رد
bantahan, penolakan
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رد
खंडन , अस्वीकृति
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به هندی
رد
weerlegging, afwijzing
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به هلندی
رد
refutación, rechazo
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رد
confutazione, rifiuto
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رد
refutação, rejeição
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رد
反驳 , 拒绝
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به چینی
رد
obalenie, odrzucenie
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به لهستانی
رد
הַכְחָשָׁה , דְּחִיָּה
تصویری از رد
تصویر رد
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ردینی
تصویر ردینی
نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردیف
تصویر ردیف
رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رده
تصویر رده
ردیف، رتبه، سطر
فرهنگ واژه فارسی سره