جدول جو
جدول جو

معنی رد

رد((رَ))
جوانمرد، راد، دانا، بخرد، سرور، پیشوای دینی زردشتیان
تصویری از رد
تصویر رد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رد

رد

رد
جوانمرد، دلاور، دلیر، دانا، بخرد، برای مِثال یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سال آزموده ردان (فردوسی - ۵/۴۷۱)
سرور
قبول نکردن، نپذیرفتن، بازگرداندن، بازدادن، انکار کردن چیزی با دلیل و برهان، نشان، اثر، مخالف، منفی مثلاً جواب رد،
غیرقابل قبول، مردود مثلاً این نظریه رد است، قبول نشده در امتحان و مانند آن
رَد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین
رَد زدن: رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن
رَد شدن: گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن، رفوزه شدن
رَد کردن: باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن
رَد مظالم: در فقه رفع ظلم کردن
رد
فرهنگ فارسی عمید