جوانمرد، دلاور، دلیر، دانا، بخرد، برای مثال یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سال آزموده ردان (فردوسی - ۵/۴۷۱) سرور قبول نکردن، نپذیرفتن، بازگرداندن، بازدادن، انکار کردن چیزی با دلیل و برهان، نشان، اثر، مخالف، منفی مثلاً جواب رد، غیرقابل قبول، مردود مثلاً این نظریه رد است، قبول نشده در امتحان و مانند آن رد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین رد زدن: رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن رد شدن: گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن، رفوزه شدن رد کردن: باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن رد مظالم: در فقه رفع ظلم کردنجوانمرد، دلاور، دلیر، دانا، بخرد، برای مِثال یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سال آزموده ردان (فردوسی - ۵/۴۷۱) سرور قبول نکردن، نپذیرفتن، بازگرداندن، بازدادن، انکار کردن چیزی با دلیل و برهان، نشان، اثر، مخالف، منفی مثلاً جواب رد، غیرقابل قبول، مردود مثلاً این نظریه رد است، قبول نشده در امتحان و مانند آن رَد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین رَد زدن: رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن رَد شدن: گذشتن، عبور کردن، پذیرفته نشدن، رفوزه شدن رَد کردن: باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن رَد مظالم: در فقه رفع ظلم کردن