جدول جو
جدول جو

معنی رجلیه - جستجوی لغت در جدول جو

رجلیه
(رُ لی یَ)
مردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مردمی. مردانگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلیه
تصویر جلیه
مقابل خفیّه، واضح، آشکار، خبر مسلّم، حقیقت امر
فرهنگ فارسی عمید
(رَ جَ بی یَ)
از ذبایح رجب در دوران جاهلی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَبْ بَ / بِ)
سماروغ، و آن رستنیی باشد که در دیوارهای حمام و زمینهای نمناک و امثال آن روید و آنرا میخورند و شیرۀ آن جلای بصر دهد. و بعربی خرفه را گویند. (از برهان). سماروغ باشد. (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 15) (جهانگیری) :
نهال دولتت پربار بادا
همی تا بوی گل تابد ز رجله.
شمس فخری (از شعوری).
، خاک شور و شوره زار و زمین بی حاصل. (از برهان)
خرفه. (ناظم الاطباء). ترۀ خرفه. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات). پرپهن. فرفج. بقلهالحمقاء. (از شعوری ج 2 ورق 15). بقلهالحمقاء. (الفاظالادویه ص 131) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 171)
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ لَ)
اسب گذاشته شده در میان اسبان دیگر. (ناظم الاطباء) ، غوچ شبان که بدان کالای خود حمل کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَجُ لَ)
مؤنث رجل. (ناظم الاطباء). زن، خلاف مرد، یقال: کانت عایشه رضی اﷲعنها رجلهالراء. (منتهی الارب). مؤنث رجل، مانند مرء و مرءه. (از اقرب الموارد) ، زن مردمانند که کارهای مردانه کند. (ناظم الاطباء). زن. ج، رجلات. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَلَ)
ثبات و پایداری قدم در رفتار. (ناظم الاطباء). رفتار سخت. (منتهی الارب) ، خرفه. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رجل شود، جمع واژۀ رجل، جمع واژۀ رجل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رجل شود، جمع واژۀ راجل. (ناظم الاطباء). رجوع به راجل شود
لغت نامه دهخدا
(رُ لَ)
سپیدی که در یک پای ستور باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپیدی یک پای اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) ، قوت در رفتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). نیرو در رفتن. (از اقرب الموارد) ، مردی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، مردانگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ جَ لَ)
رجله. جمع واژۀ رجل. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رجل شود
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
جای روییدگی عرفج. (ناظم الاطباء). جای روییدگی خرفه در مرغزار. (آنندراج) (منتهی الارب). جای روییدگی خرفه در باغ. (از اقرب الموارد) ، ثبات قدم در رفتار. (ناظم الاطباء). رفتار سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مرد پیاده. (ناظم الاطباء) ، نوعی از ترۀ خرفه. (از اقرب الموارد). مثل: هو احمق من رجله او رجله (و العامه تقول بالفتح) ، یعنی او احمق تر است از خرفه لأنها لاتنبت الا فی مسیل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). بقلهالحمقاء. (از تاج العروس) (اختیارات بدیعی). بقلۀ یمانیه. پرپهن. فرفخ. بقلهالحمقاء. مویزآب. بخله. تخمکان. بیخله. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، آبراهۀ سیل از زمین و دشت بسوی زمین نرم. ج، رجل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رجله. جمع واژۀ رجل. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ رجل. (منتهی الارب). رجوع به رجل شود، جمع واژۀ رجل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ لی ی)
قاصد و پیک نیک. (ناظم الاطباء). واحد رجلیّون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ لا)
حره رجلی، زمین سخت که در آن رفته شود، زمین هموار سنگریزه ناک. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، زن پیاده. ج، رجال. (آنندراج) (منتهی الارب). امراءه رجلی، زن پیاده. ج، رجال، رجالی ̍، رجالی ̍. یقال: نسوه رجال و نسوه رجالی ̍. (ناظم الاطباء). پیاده. ج، رجال، رجالی ̍. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رجلان. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به رجلان شود، جمع واژۀ رجیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رجیل شود، جمع واژۀ رجلان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ جی یَ)
هر چیز امیدداشته شده. (ناظم الاطباء). امیدداشته. یقال: ما لی فی فلان رجیه، ای ما ارجوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مصدر بمعنی رجل. (ناظم الاطباء). بیمار پا شدن. رجل رجلهً و رجلاً. (منتهی الارب). در منتهی الارب ذیل ’س’ یعنی باب سمع آورده است: و معمولاً مصدر این باب فعل است. در تاج العروس هم ضبط آن معلوم نشد فقط در مستدرکات آورده است: رجله رجلاً، اصاب رجله، که باز هم معلوم نمی شود ضبط آن چیست ولی از سیاق کلام ظاهراً باید رجله و رجل باشد
لغت نامه دهخدا
(رُ جَ بی یَ)
منسوب به رجبه یعنی درخت ستون گذاشته شده. (ناظم الاطباء). درخت ستون نهاده، منسوب است بسوی رجبه که ستون است. (آنندراج). منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون نهاده شده، و این نسبت نادر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ عی یَ)
ناقه ای که بفروشند و از بهای آن ناقۀ دیگری مانند آن بخرند. (از اقرب الموارد). راجعه. (اقرب الموارد). رجوع به راجعه شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: ’ج ل و’، روشن و هویدا کردن کار را بر کسی. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، هویدا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (مجمل اللغه)، پیدا کردن. (ترجمان عادل بن علی) (مجمل اللغه)، روشن کردن. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، زدودن و مجلی و روشن و آشکار کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)، جلا دادن و روشن کردن. (فرهنگ نظام) ، دادن عروس را، شوی وی کنیز یا غیر آن وقت جلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کنیزکی که شوی دهد عروس خود را وقت زفاف. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، تیز نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی)، برداشتن باز سر را و بتأمل نگریستن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، چشم انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط)، چشم انداختن به چیزی چنانکه شاهین شکار خود را نگرد. لبید گوید:
فانتضلنا وابن سلمی قاعد
کعتیق الطیر یغضی و یجل.
ای و یجلی فحذف الیا کما فی نحو اذا بلغت الروح التراق، ای التراقی. (اقرب الموارد) ، تعبیر ضمیر خود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
مرکّب از: ’ج ل ی’، آشکارکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) : ان اﷲ یجلی الساعه، ای یظهرها. (اقرب الموارد)، خداوند آشکار می کند قیامت را. (ناظم الاطباء) ، پیشی گرفتن در حلبه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ لی یَ)
فرقه ای از زیدیه. اصحاب هارون عجلی اند که از جهت عقایدشبیه به فرقه بتریه اند. (از خاندان نوبختی ص 259)
لغت نامه دهخدا
(رُ لی یَ)
اسم است از رجل. (از اقرب الموارد). مردی. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (از صراح اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مردانگی و مردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ لَ)
تثنیۀ رجل. دو پا. اطراف سافله. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(رَ لی یَ)
رجولیه. مردی. (ناظم الاطباء). اسم است از رجل. (از اقرب الموارد) ، مردانگی و مردی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُجْ جَ بی یَ)
منسوب است به رجبه، یعنی درخت ستون گذاشته شده، و این صورت از نوادر است. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجیه
تصویر رجیه
امیدوار امید داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیه
تصویر جلیه
روشن استوار درست مونث جلی، حقیقت امر خبر یقینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعیه
تصویر رجعیه
کهنه پرستی واپسگرایی
فرهنگ لغت هوشیار
پرویزاندن پرویزگی -1 روشن کردن پیدا کردن زدودن، تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجولیه
تصویر رجولیه
مردی مرد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیله
تصویر رجیله
دم گل پا یک گل
فرهنگ لغت هوشیار
مونث رجل زن، زن مردوار مردی مردانگی، نیرو در رفتن، گله از پا درد خرفه زار، آبراهه، خرفه، تیره خرفه، جای روییدن خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیه
تصویر جلیه
((جَ یِّ))
واضح، آشکار، حقیقت امر، جلیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلیه
تصویر جلیه
((جَ))
یخ، شبنمی که یخ زده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجلیه
تصویر تجلیه
((تَ یَ یا یِ))
روشن کردن، پیدا کردن، زدودن، تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند
فرهنگ فارسی معین