- رجف
- حرکت دادن، جنبانیدن
معنی رجف - جستجوی لغت در جدول جو
- رجف
- جنباندن، حرکت کردن، جنبیدن، به لرزه درآمدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زلزله، لرزه
زلزله، لرزه
جمع جلف. مردمان فرومایه و سفله سبک ساران سبک مایگان، ستمکاران، چیزهای میان تهی
تپ لرزه
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
آروغ
بازگشتن، برگشت، برگردیدن از چیزی، و بمعنی سود و منفعت
پلید گردیدن، کار زشت کردن
شعری که هنگام جنگ در مقام مفاخرت و خود ستائی بخوانند پلیدی و بت پرستی
لرزیدن
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
دریای توفنده، رستخیز، جنبنده آواز و صدای کوس و نقاره
امید، آبستنی دروغین، امیدواری، چشم داشت، توقع، آروز
به لرزه در آمدن زمین تنبیدن تنبش
صف و قطار، رده، طنابی که جامه و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند، ریسمان بنائی
سخت جنبیدن و حرکت کردن
امید داشتن
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
سنگ تفسیده، کشکک زانو
سد ساخته شده در جلوی آب
پیروی کردن
مسکه تنک، خاز تنک، جامه نازک
رفتن، روان شدن، خوندماغ شدن، از در درآمدن
مکیدن
بیدمشک بهرامه از گیاهان
بانگیدن بانگ کردن، پیش آمدن
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
آرمیدن، بخشودن، مهربانی بزرقطونا اسفرزه
تیز کردن شمشیر را
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن