جدول جو
جدول جو

معنی رجف

رجف
جنباندن، حرکت کردن، جنبیدن، به لرزه درآمدن
تصویری از رجف
تصویر رجف
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رجف

رجف

رجف
جنبانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جنباندن چیزی را پس متحرک شدن و مضطرب گشتن آن بشدت، گویند: جأنا شیخ ترجف عظامه. (از اقرب الموارد) ، لرزانیدن ِ تب ْ کسی را. (از ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی). سخت جنبیدن چیزی. (از ناظم الاطباء). جنبیدن. (منتهی الارب). سخت جنبیدن زمین و جز آن. (غیاث اللغات) ، جنبیدن و بلرزه درآمدن زمین. (از اقرب الموارد) ، مرتعش شدن دست کسی از پیری یا بیماری. (از ناظم الاطباء) ، آرام نداشتن کسی از ترسی که بر او عارض شود. (از اقرب الموارد) ، به غرش درآمدن تندر ابر. (از ناظم الاطباء). پیچیدن صدای تندر در ابر. (از اقرب الموارد) ، بجنگ درپیوستن قومی و یا مستعد جنگ شدن آنان. (ناظم الاطباء). آمادۀ جنگ شدن قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

اجف

اجف
جمع جلف. مردمان فرومایه و سفله سبک ساران سبک مایگان، ستمکاران، چیزهای میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار

رجل

رجل
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار