جنبانیدن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). جنباندن چیزی را پس متحرک شدن و مضطرب گشتن آن بشدت، گویند: جأنا شیخ ترجف عظامه. (از اقرب الموارد) ، لرزانیدن تب کسی را. (از ناظم الاطباء) ، لرزیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی). سخت جنبیدن چیزی. (از ناظم الاطباء). جنبیدن. (منتهی الارب). سخت جنبیدن زمین و جز آن. (غیاث اللغات) ، جنبیدن و بلرزه درآمدن زمین. (از اقرب الموارد) ، مرتعش شدن دست کسی از پیری یا بیماری. (از ناظم الاطباء) ، آرام نداشتن کسی از ترسی که بر او عارض شود. (از اقرب الموارد) ، به غرش درآمدن تندر ابر. (از ناظم الاطباء). پیچیدن صدای تندر در ابر. (از اقرب الموارد) ، بجنگ درپیوستن قومی و یا مستعد جنگ شدن آنان. (ناظم الاطباء). آمادۀ جنگ شدن قوم. (از اقرب الموارد)