جدول جو
جدول جو

معنی رثا - جستجوی لغت در جدول جو

رثا
شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی با اظهار دلسوزی، گریستن بر مرده و برشمردن نیکویی های او
تصویری از رثا
تصویر رثا
فرهنگ فارسی عمید
رثا
(تَ قَلْ لُ)
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریستن بر مرده. (از ناظم الاطباء). گریه کردن بمرده. گریه کردن بمرده با نام بردن نیکوییهای او. (از اقرب الموارد). برای مرده زبان گرفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ستایش مرده در شعر. (از ناظم الاطباء). مرده را بصفات نیک او ستودن. مرثیت. مرده ستایی. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (ناظم الاطباء). رثایه. مرثاه. مرثیه. (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
رثا
گریه کردن بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
رثا
سوگ، مرثیه، مرثیه خوانی، مرثیه سرایی، نوحه، نوحه گری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رضا
تصویر رضا
(پسرانه)
خشنودی، رضایت، خشنود، راضی، نام امام هشتم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رها
تصویر رها
(دخترانه)
آزاد، نجات یافته، آزاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رجا
تصویر رجا
(پسرانه)
امیدواری، امید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
رث ها، لباسهای کهنه، جمع واژۀ رث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثاثت
تصویر رثاثت
کهنه شدن، پوسیده شدن، کهنه شدن جامه، کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ قَلْ لُ)
مصدر بمعانی رثی. (منتهی الارب). گریه کردن بر مرده و شمردن محاسن وی. (از اقرب الموارد). گریستن برای میت و ستایش نمودن آن. (آنندراج). رثاء. (ناظم الاطباء). رجوع به رثاء شود، بنظم آوردن ستایش مرده را. (آنندراج). نظم کردن شعری درباره مرده. (از اقرب الموارد) ، یاد گرفتن حدیث را از کسی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخن از کسی یاد گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، بیاد آوردن و رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی. (آنندراج) (منتهی الارب). رحم کردن و مهربانی کردن بر کسی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَثْ ثا ءَ)
رثایه. زن گریه کننده بر مرده. (منتهی الارب). نوّاحه. (اقرب الموارد). زن نوحه گر. (یادداشت مرحوم دهخدا). زن که با خواندن اشعار حزن انگیز و مرثیه در مجالس ختم مردگان مردم را بگریاند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
شعیر است که به فارسی جو نامند، فوه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
خردل بری. حرشا
لغت نامه دهخدا
(رَثْ ثا یَ)
رثائه. علی الاصل بمعنی رثّائه. (منتهی الارب). رجوع به رثّائه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
باران پیاپی که مابین آن اندک سکون باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رثه، بمعنی ردی و بلایه از متاع خانه. (آنندراج). و رجوع به رثه شود، جمع واژۀ رث ّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (دهار). جمع واژۀ رث ّ، بمعنی کهنه و بلایه از رخت خانه و نیزجامۀ کهنه. (آنندراج). و رجوع به رث ّ شود، جمع واژۀ رثیث. (ناظم الاطباء). رجوع به رثیث شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رثمه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جمع واژۀ رثمه، بمعنی باران نرم و ریز. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ رثمه. (منتهی الارب). جمع واژۀ رثمه، بمعنی باران نرم و ریزه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ گَ)
مرثیه گوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرثیه خوان. رثاگوی
لغت نامه دهخدا
(رَ ثَ)
کهنگی. پوسیدگی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بدحالی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَلْ لُ)
کهنه شدن جامه. (مصادراللغه زوزنی). کهنه و فرسوده شدن. (از اقرب الموارد). کهنه شدن رسن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) ، ضعیف و سست و خوار گردیدن کسی. (از ناظم الاطباء). رجوع به رثوثه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
بیماریی که در دوش شتر عارض شود و باعث لنگی آن گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ ئی یَ)
رثاییه. قصیده و چکامه که در مرثیۀ مرده سروده شود مانند رثائیۀ فرخی در مرگ محمود غزنوی و یا رثائیۀ خاقانی در مرگ فرزند خود و جز آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از رثا گر
تصویر رثا گر
مرثیه خوان، مرثیه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثت
تصویر رثاثت
کهنه شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاگر
تصویر رثاگر
مرثیه خوان، مرثیه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرثا
تصویر خرثا
مور سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارثا
تصویر ارثا
سیاه و سفید رخنیک از راه ارث از طریق میراث
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
کهنه پوسیده جمع رثاث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثام
تصویر رثام
جمع رثمه، ریزه باران ها نرمه باران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاه
تصویر رثاه
سست دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثائه
تصویر رثائه
رثایه: موینده گرینده بر مرده زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
((رَ ثَ))
پوسیدگی، بدحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رثاء
تصویر رثاء
((رَ))
گریستن بر مرده، سوک سرود، شعر گفتن برای مرده با تأسف و اندوه، مرده ستایی، مویه گری
فرهنگ فارسی معین