جدول جو
جدول جو

معنی رث - جستجوی لغت در جدول جو

رث
کهنه و بلایه از رخت خانه، پوسیده کم عقلی
تصویری از رث
تصویر رث
فرهنگ لغت هوشیار
رث
کهنه، پوسیده، فرسوده، مندرس
تصویری از رث
تصویر رث
فرهنگ فارسی عمید
رث
((رَ))
کهنه، پوسیده، فرسوده، جمع رثاث
تصویری از رث
تصویر رث
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رثیه
تصویر رثیه
روماتیسم، درد زانو و مفاصل و دستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثیث
تصویر رثیث
کهنه، نیمه جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثی
تصویر رثی
موییدن، مرده ستایی، مهربانی، فراگیری به یاد سپاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثوث
تصویر رثوث
کهنگی، ناخوشی، زشتی، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثمه
تصویر رثمه
ریزه باران نرمه باران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثائه
تصویر رثائه
رثایه: موینده گرینده بر مرده زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاه
تصویر رثاه
سست دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثام
تصویر رثام
جمع رثمه، ریزه باران ها نرمه باران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاگر
تصویر رثاگر
مرثیه خوان، مرثیه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاثت
تصویر رثاثت
کهنه شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
کهنه پوسیده جمع رثاث
فرهنگ لغت هوشیار
گریستن بر مرده، گریه کردن، بر مرده، مرده ستای نیکیادی، مویش موییدن گریستن بر مرده، فراگرفتن به یاد سپردن گریه کردن، بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثا گر
تصویر رثا گر
مرثیه خوان، مرثیه گوی
فرهنگ لغت هوشیار
گریه کردن بر مرده و ذکر نیکیهای او، شعر گقتن در باب مرده و اظهار تاسف مویه گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رثاث
تصویر رثاث
رث ها، لباسهای کهنه، جمع واژۀ رث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثا
تصویر رثا
شعر گفتن دربارۀ مرگ کسی با اظهار دلسوزی، گریستن بر مرده و برشمردن نیکویی های او
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثاثت
تصویر رثاثت
کهنه شدن، پوسیده شدن، کهنه شدن جامه، کهنگی، پوسیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رثاثه
تصویر رثاثه
((رَ ثَ))
پوسیدگی، بدحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رثاء
تصویر رثاء
((رَ))
گریستن بر مرده، سوک سرود، شعر گفتن برای مرده با تأسف و اندوه، مرده ستایی، مویه گری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهمورث
تصویر تهمورث
(پسرانه)
تهمورس، نیرومند، نام یکی از شاهان ایرانی، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی ملقب به دیوبند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حارثه
تصویر حارثه
(دخترانه)
مؤنث حارث، کشاورز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حارث
تصویر حارث
(پسرانه)
کشاورز، نام چند شخصیت تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرثمر
تصویر پرثمر
پربار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توارث
تصویر توارث
همریگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرثقیل
تصویر جرثقیل
سنگین بر، گرانکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرثقیل
تصویر جرثقیل
جرثقیل یا کرین (Crane) وسیله ای متحرک، چهار چرخه و مجهز به بازوی تاشویی که در انتهای آن سکویی قرار دارد. روی سکو دوربین قرار می گیرد و فیلم بردار، مدیر فیلم برداری و گاه حتی کارگردان هم پشت آن می نشینند. جرثقیل می تواند به جلو و عقب حرکت کند و بازو هم قادر به بالا و پایین رفتن است. عموما این دستگاه ها، برقی یا هیدرولیکی هستند، برخی از انواع آنها هم با دست راه می افتند. حرکت این وسیله نرم و روان است و میدان عمل وسیعی را در اختیار می گذارد. انواع کوچک این جرثقیل ها را تولیپ می نامند. تولیپ برای فیلم برداری در خارج از استودیو بسیار مفید است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از ابوحارث
تصویر ابوحارث
شیربیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابو حارث
تصویر ابو حارث
شیر اسد غضنفر
فرهنگ لغت هوشیار
مانداک مرده ریگ مردری رخن مونث ارثی، مرده ریگ آنچه از کسی به ارث به دیگران میرسد میراث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارثی
تصویر ارثی
مرده ریگی مانداکی رخنیک منسوب به ارث موروثی
فرهنگ لغت هوشیار
تازی شده واژه یونانی شماره شناسی دانش همار علم حساب نظری دانش اعداد فن حساب و محاسبه شناخت خواص عددها
فرهنگ لغت هوشیار