جدول جو
جدول جو

معنی رتیلاء - جستجوی لغت در جدول جو

رتیلاء
(رُ تَ)
رتیلا. از حشرات است و معروف ترین اقسام آن شبیه مگس است که در اطراف چراغ پرواز میکند وهمه انواع آن از رستۀ عنکبوت است. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتیلا شود. رتیلا. جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. (ناظم الاطباء). جانورکیست زهردار بفارسی آنرا دلمه گویند، و آنرا انواع است و معروف ترین آنها آن است که به گرد چراغ پرواز میکند و نوعی از آن سیاه با خجک سپید و نوعی است تیره رنگ زغب دار. (منتهی الارب) (آنندراج). خایه گز. (ملخص اللغات). دیلمک. (دهار). جنسی از هوام است و انواع بسیار دارد وهمه نوع آن گزنده است و گاهی کشنده. (از تاج العروس). رتیل، گیاهی است که شکوفۀ آن با شکوفۀ سوسن ماند گزیدن رتیلا و عقرب را فایده بخشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاهی است که شکوفۀ آن بشکوفۀ سوسن ماند. ج، رتیلاوات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتیلا
تصویر آتیلا
(پسرانه)
نام پادشاه قبیله هون که امپراطوری روم شرقی را شکست داد 0
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ)
رجوع به زل و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(رُ جَ)
میشهایی که از بره های خود آنها را جدا کرده اند یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
بازی است مر عربان را. دخیلاء. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُ خَ)
دخیلاءالرجل، نیت مرد و نهانی او. (از منتهی الارب). دخّیلی ̍، بازی است مر عربان را. دخیلاء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ فْ فُ)
نرم رفتن، نرم راندن. (ناظم الاطباء). رجوع به ارواد شود
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
شعرای رمیصاء، یکی از دو ستاره ای است که بر ذراع است. (از اقرب الموارد). غمیصاء. شعرای شامیه. غموص. (یادداشت مؤلف). رجوع به غمیصاء شود
لغت نامه دهخدا
(رُ مَ)
یا غمیصاء. دختر ملحان بن خالد بن زید بن حرام از بنی نجار و از صحابۀ رسول و معروف به ام سلیم بود. ابونعیم در وصف وی گوید: ’الطاعنه بالخناجر فی الوقائعو الحروب’. وی مادر أنس بن مالک بود و شوی وی مالک بعد از ظهور اسلام کشته شد. ابوطلحه (زید بن سهل) ویرابزنی گرفت و این ابوطلحه مشرک بود، بتی چوبین را می پرستید و رمیصاء اسلام آوردن او را مهر خود قرار داد و او اسلام آورد و رمیصاء با او در غزوۀ حنین شرکت داشت و همراه عایشه مشکهای آب را حمل می کرد و به مسلمانان می رساند و در غزوۀ احد نیز حاضر بود و تشنه ها را سیراب می کرد و مرهم بر زخم مجروحان می نهاد. و در حدود سال 30 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از طبقات ابن سعد) (از الاصابه). و رجوع به غمیصاء شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رعیداء. (ناظم الاطباء). رعیداء است وزناً و معناً. (منتهی الارب). رجوع به رعیداء شود
لغت نامه دهخدا
(رُ عَ)
آنچه وقت پاک کردن گندم از آن برآید و آن را دور کنند. (منتهی الارب). آنچه از طعام هنگام پاک کردن دور ریزند و اصح آن رغیداء، با غین است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ وَ)
مصغر و ممدود، لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن. (اقرب الموارد). لقب عمرو بن عامر پادشاه یمن که هر روز جامۀ نو می پوشید و شب آن را پاره میکرد تا دیگری نپوشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لقب عمرو بن عامر ماءالسماء. (المعرب ص 284). لقب عمرو بن عامر ماءالسمأبن حارثه.... (وفیات الاعیان ص 283 و ص 276) : جفنه بن عمرو اول غسانیان بود ونسب پدرش عمرو بن مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثهبن... بود و مزیقیاء او را از آن خواندند که ازدیان در وقت او ممزق شدند، یعنی گریخته و چون عرب از زمین سباء بگریختند. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 174). عمرو بن لحی بن حارثه بن عمرو مزیقیاء بن عامر بن حارثهبن... ملک الحجاز و او اول کسی است که بت ها را در خانه کعبه قرار داد و آنها را عبادت کرد. (از حاشیۀ ص 225 مجمل التواریخ والقصص چ بهار)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
لسان الثور. (آنندراج) (منتهی الارب). کحیلاء. رجوع به کحیلا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
دهی است از دهستان جاپلق الیگودرز. جلگه ای و معتدل، و سکنۀ آن 773 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ظُ لَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(مُ)
استیلا. دست یافتن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (تفلیسی). غالب آمدن. غالب شدن. (غیاث). غلبه. تمام دست یافتن بر چیزی. (منتهی الارب). زبردست شدن بر. زبردستی. چیرگی. چیره شدن بر. برتری. استحواذ: و ما شش تن ماندیم مهتران در سخن آمدند و زمانی نومیدی نمودند از امیر و از استیلای این دو سیاه. (تاریخ بیهقی ص 220). بناء کارها بقوت ذات و استیلاء اعوان نیست. (کلیله و دمنه). خردمندان در حال قوت او و استیلا... از جنگ عزلت گرفته اند. (کلیله و دمنه). عاجزتر ملوک آنست که... چون... خصم استیلا یافت نزدیکان خود را متهم گرداند. (کلیله و دمنه). هرکه درگاه ملوک لازم گیرد... وحرص فریبنده را عقل رهنمای استیلا ندهد... هرآینه مراد خویش او را استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه).
تا نمیرم من تو این پیدا مکن
دعوی شاهی و استیلا مکن.
مولوی.
- استیلا پیدا کردن، تسلط یافتن. مالک شدن. تملک حاصل کردن. مستولی شدن.
- استیلا یافتن، ظفر یافتن. فایق شدن. چیره شدن.
لغت نامه دهخدا
(رُ سَ)
رسیلی ̍. جانور کوچکی است. (از اقرب الموارد). رجوع به رسیلی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ / تِ)
رتیل. رتیلاء. لغتی است در رتیلاء. (منتهی الارب). جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. (از ناظم الاطباء). حیوانیست مانندعنکبوت اما شکم وی بزرگ بود و رنگ او زرد بود و در نواحی یزد بسیار بود، و او را خایه گیر خوانند و بپارسی دله و بترکی بای، و از جملۀ گزندگان زهردار بود. (اختیارات بدیعی). غنده. (یواقیت العلوم). حکیم مؤمن گوید: بفارسی انگورک نامند، و آن حیوانیست شبیه به عنکبوت و دست و پای او کوتاه، و آن را اقسامی میباشد و از سموم قاتلۀ بارّه است و گزیدن او و خوردن عددی از آن قتال است و ضماد کوبیده آن بر موضع گزیده اش جذب و رفع سم می کند و اطهوریقس بستن زندۀ او را بربازوی صاحب تب دوری جهت رفع تب مجرب دانسته است و ذرور خشک او قاطع ثالیل است و گویند ملسوع او چون در ظرف طلا نظر کند رفع اذیت میشود. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 125). و رجوع به مفردات ابن بیطار و مخزن الادویه وتذکرۀ داود ضریر انطاکی شود، نباتی است که بیونانی فالنجین خوانند، نافع بود بگزندگی رتیلا و آن نبات را هم رتیلا خوانند. (اختیارات بدیعی). گیاهی که شکوفۀ آن بشکوفۀ سوسن ماند، گویند گزیدن رتیلا و عقرب را سود بخشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جان ویلیام استرات، از دانشمندان فیزیکدان انگلیسی است که آرگون را کشف کرد و بکمک رامای شیمیدان به اختلاط نیتراتهاموفق گردید و بهمین سبب در سال 1904 میلادی بدریافت جایزۀ نوبل نائل آمد، تولد وی بسال 1842 میلادی و درگذشت او بسال 1919 میلادی بود، (از اعلام المنجد) (از وبستر)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دیدن.
لغت نامه دهخدا
(حُ جَ)
آبی که آفتاب بدان نرسد. (منتهی الارب). تصغیر حجلاء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ دَ)
نام موضعی است. برخی حذیلاء به ذال معجمه آورده اند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حُ ذَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتلاء. سوگند خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیماء
تصویر تیماء
پارسی تازی گشته بیابان نجد دشت بیابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتیلات
تصویر ترتیلات
جمع ترتیل
فرهنگ لغت هوشیار
سوسندیس از گیاهان دلمک دلمه از جانوران جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال، جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتیلات
تصویر رتیلات
سوسندیسیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتیلا
تصویر آتیلا
پادشاه قبیله هون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتقاء
تصویر رتقاء
زنی که آلت تناسلیش مسدود باشد و با او آرامش نتوان کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رطیلا
تصویر رطیلا
محرف رتیلا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلاء
تصویر خیلاء
((خَ))
عجب، خودبینی، گردنکشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاء
تصویر ایلاء
بر عهده کسی قرار دادن، وصیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیلاء
تصویر استیلاء
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره