رتیل. رتیلاء. لغتی است در رتیلاء. (منتهی الارب). جانورکی زهردار که بفارسی دلمه گویند. (از ناظم الاطباء). حیوانیست مانندعنکبوت اما شکم وی بزرگ بود و رنگ او زرد بود و در نواحی یزد بسیار بود، و او را خایه گیر خوانند و بپارسی دله و بترکی بای، و از جملۀ گزندگان زهردار بود. (اختیارات بدیعی). غنده. (یواقیت العلوم). حکیم مؤمن گوید: بفارسی انگورک نامند، و آن حیوانیست شبیه به عنکبوت و دست و پای او کوتاه، و آن را اقسامی میباشد و از سموم قاتلۀ بارّه است و گزیدن او و خوردن عددی از آن قتال است و ضماد کوبیده آن بر موضع گزیده اش جذب و رفع سم می کند و اطهوریقس بستن زندۀ او را بربازوی صاحب تب دوری جهت رفع تب مجرب دانسته است و ذرور خشک او قاطع ثالیل است و گویند ملسوع او چون در ظرف طلا نظر کند رفع اذیت میشود. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 125). و رجوع به مفردات ابن بیطار و مخزن الادویه وتذکرۀ داود ضریر انطاکی شود، نباتی است که بیونانی فالنجین خوانند، نافع بود بگزندگی رتیلا و آن نبات را هم رتیلا خوانند. (اختیارات بدیعی). گیاهی که شکوفۀ آن بشکوفۀ سوسن ماند، گویند گزیدن رتیلا و عقرب را سود بخشد. (ناظم الاطباء) (آنندراج)