- رتیل
- عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند قسمتی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد
معنی رتیل - جستجوی لغت در جدول جو
- رتیل
- جانوری شبیه عنکبوت و از خانوادۀ بندپایان، با شکم بزرگ و پاهای کوتاه که بعضی از انواع آن زهری کشنده دارد، دلمک، دیلمک
- رتیل ((رُ تِ یْ))
- جانوری است از شاخه بندپایان شبیه به عنکبوت با شکمی بزرگ و پاهایی کوتاه که سم کشنده ای دارد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوسندیس از گیاهان دلمک دلمه از جانوران جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال، جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال
پیدا کردن، هویدا کردن سخن قراء قرآن بادای مخارج حروف باهستگی و آرامیدگی
قرآن را با قرائت درست و آهنگ خوش تلاوت کردن، سخن را آراسته و آشکار و بی تکلف کردن، هموار و پیدا خواندن، خوش آوازی و حسن کلام
فرانسوی بار خیز
چرزنخت
کند روی
سر زانو، کاسه زانو
پیاده رونده، به خود استوار، دور از آبادی، خودآی (بدیهه)
ناکس فرومایه مرد، هیچکاره: مرد فرومایه پست ناکس بلایه
کوچ کردن
فراخ، واسع، مراسل، هم آواز، هم آهنگ
ناکس، فرومایه، پست، نابکار
عنوانی برای پادشاهان سند و کابل
کوچ کردن، کوچیدن، کوچ، کنایه از مرگ
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
فتیله، پنبۀ تابیده یا نوار نخی که در چراغ نفتی می گذارند، پنبه یا لتۀ تاب داده، پلیته، پتیله، ذباله
کسی که با کس دیگر هم صدا می خواند، هم آهنگ، هم آواز
مزدور
تافته شده
کشته شده، مقتول
پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند
((تِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی موتور سیکلت پر قدرت با چرخ های بزرگ و لاستیک آجدار جهت مسابقه و رانندگی در مسیرهای ناهموار و گل آلود
مقتول، کشته شده
Abject
униженный