جدول جو
جدول جو

معنی رتاع - جستجوی لغت در جدول جو

رتاع
(تَ قَ ثُ)
مصدر بمعنی رتع. (منتهی الارب). چریدن ستور و آب خوردن بر سر خوددر فراخی یا چریدن به حرص تمام در زمین باعلف، یا عام است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
- رتاع باران، رویانیدن آنچه شتر می چرد. (از اقرب الموارد).
- رتاع زمین، سیر کردن او چرنده را. (از اقرب الموارد).
- رتاع قوم، خوردن آنان هرچه بخواهند در رغد و زمین. (از اقرب الموارد). قرار گرفتن آنان در فراوانی و چرانیدن آنان. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتع و رتوع شود.
- رتاع کسی در مال کسی، تصرف او در آن از لحاظ خوردن و آشامیدن. (از اقرب الموارد).
- رتاع ماشیه در مکان، خوردن و آشامیدن آن هرچه بخواهد در خصب و گشایش. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتع شود.
- رتاع یکی در گوشت دیگری، غیبت او را کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رتاع
(رِ)
جمع واژۀ راتع، بمعنی شتر چرنده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به راتع شود، جمع واژۀ راتعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رتاع
چراننده
تصویری از رتاع
تصویر رتاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رقاع
تصویر رقاع
رقعه ها، در خوشنویسی نوعی خط از شش خطی که ابن مقله اختراع کرده است، جمع واژۀ رقعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاع
تصویر متاع
آنچه بتوان خرید یا فروخت، کالا، اسباب، مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رباع
تصویر رباع
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
شیرخوارگی، شیر دادن مادر به کودک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
مردم پست، فرومایه، ناکس و نادان
فرهنگ فارسی عمید
(قُلْ لَ)
چرانیدن. (تاج المصادر بیهقی). بچرانیدن. چرانیدن شتران خود را.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ارتاعی از مردم، جماعتی بسیار: رأیت ارتاعاً من الناس، دیدم جماعت بسیار از مردم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رفاع
تصویر رفاع
انبار کردن چاش (غله)
فرهنگ لغت هوشیار
کالا و سود و منفعت و سامان و هر آنچه حوائج را سودمند باشد، کالا و اسباب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراع
تصویر تراع
دربان، تندابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختاع
تصویر ختاع
زیرک، دستکش، پلنگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
افزون شدن، فراوان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاع
تصویر رقاع
پاره ها و نوشته های مختصر، نامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجاع
تصویر رجاع
برگردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتع
تصویر راتع
چرا کننده، چرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رماع
تصویر رماع
درد شکم، درد پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتاج
تصویر رتاج
در بند دروازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباع
تصویر رباع
چهار تائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رتام
تصویر رتام
شکسته ریزه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
شیر خوردن کودک از پستان مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصاع
تصویر رصاع
گای گاینده بندستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رداع
تصویر رداع
گلاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
به گونه رمن (صیغه جمع) مردم پست مردم پست فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راتع
تصویر راتع
((تِ))
چراکننده، چرنده، کسی که در نعمت و آسایش باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباع
تصویر رباع
((رَ))
نیکویی حال، شأن، طریقه، روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رباع
تصویر رباع
((رُ))
چهارگان، چهارچهار، چهارخال تاس در بازی نرد، هر چیز که مشتمل بر چهار قسمت باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقاع
تصویر رقاع
((رِ))
جمع رقعه، نامه ها، نوشته ها، پینه هایی که بر جامه زنند، نام نوعی خط که ابن مقله اختراع کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رعاع
تصویر رعاع
((رَ))
مردم پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رضاع
تصویر رضاع
((رِ))
شیر خوردن کودک از پستان مادر، شیر دادن به کودکی که مادرش فاقد شیر طبیعی می باشد، بچه شیرخوار را به دایه سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریاع
تصویر ریاع
((رَ یّ))
ارزیاب محصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متاع
تصویر متاع
((مَ))
اسباب، کالا
فرهنگ فارسی معین