جدول جو
جدول جو

معنی ربیدن - جستجوی لغت در جدول جو

ربیدن
لهجه در ربودن و گرفتن و تاراج کردن
تصویری از ربیدن
تصویر ربیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
چیره شدن، غالب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
افزون آمدن، فزونی یافتن، چیره شدن، غالب شدن، برای مثال سعدی ازاین پس نه عاقل است و نه هشیار / عشق بچربید بر فنون فضایل (سعدی۲ - ۴۷۹)، سنگین تر شدن چیزی از چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چربیدن
تصویر چربیدن
((چَ دَ))
سنگین تر شدن چیزی بر چیز دیگر از حیث وزن، چیره شدن کسی بر دیگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
قطع کردن، جدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیده
تصویر ربیده
خاشکدان (صندوق دخل صندوق نگاهداری رسیدها و چک ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیدان
تصویر ربیدان
پا کلاغی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
به تردستی و چابکی و حیله از کسی چیزی را گرفتن، به زور و سرعت چیزی را از شخصی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجیدن
تصویر رجیدن
رنگ کردن، لکه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن در آمدن وارد شدن، پیوستن چیزی به چیز دیگر اتصال، پیوستن شخصی به شخص دیگر اتصال تلاقی، واقع شدن، وقوع، پختن میوه نضج، حد بلوغ یافتن، کامل شدن، کمال یافتن، مواظبت کردن مراقبت کردن رسیدگی کردن، فرصت کردن: (نرسیدم که کارت را انجام دهم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
جاروب کردن و از گرد و غبار پاک ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمبیدن
تصویر رمبیدن
فرو ریختن سقف و دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
رنگ کردن، رنگرزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
نجات یافتن، آزاد شدن، خلاص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبیدن
تصویر تبیدن
تپیدن و لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رکیدن
تصویر رکیدن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، غر غر کردن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
سخن لاف و گزاف گفتن، هرزه گویی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهیدن
تصویر رهیدن
رها شدن، رهایی یافتن، آزاد شدن، نجات یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن، برای مثال به ار در خم می فروشی خزم / چو می جامه ای را به خون می رزم (نظامی۶ - ۱۱۶۶)، برآن کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه ها در سکاهن رزم (نظامی۵ - ۷۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمبیدن
تصویر رمبیدن
خراب شدن و فروریختن، خراب شدن دیوار، فروریختن سقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
رفتن، جاروب کردن و پاک کردن جایی از گرد و خاک، پاک کردن، روفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
چیزی را با تردستی و چابکی از جایی برداشتن و بردن، در بردن، دزدیدن، جذب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رخیدن
تصویر رخیدن
تند نفس کشیدن، نفس تند زدن از تند رفتن یا برداشتن بار سنگین
فرهنگ فارسی عمید
بیکسو رفتن کناره کردن، از جایی بجایی کشیدن، تحاشی کردن، از راستی بکژی شدن انحراف: مکیبید و از راستی مگذرید، فریفتن، بعشق: یارب بیافریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب، (شهید بلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لبیدن
تصویر لبیدن
هرزه گویی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدن
تصویر بریدن
((بُ دَ))
جدا کردن، پاره کردن، پیمودن، سپردن، نقب زدن، حفر کردن، خسته شدن، بی انگیزه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربودن
تصویر ربودن
((رُ دَ))
دزدیدن، جذب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمیدن
تصویر رمیدن
((رَ دَ))
ترسیدن و گریختن، نفرت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رمبیدن
تصویر رمبیدن
((رُ دَ))
خراب شدن، فرو ریختن سقف و دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسیدن
تصویر رسیدن
((رَ دَ))
آمدن، وارد شدن، پیوند، تلاقی، پخته شدن میوه، کامل شدن، بالغ شدن، مواظبت کردن، اثر کردن، تأثیر گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روبیدن
تصویر روبیدن
((دَ))
جاروب کردن، روفتن، رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزیدن
تصویر رزیدن
((رَ دَ))
رنگ کردن
فرهنگ فارسی معین