جدول جو
جدول جو

معنی ربیئه - جستجوی لغت در جدول جو

ربیئه
(رَ ءَ)
طلایه. (فرهنگ فارسی معین). طلایه. ج، ربایا. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به ربایا شود، دیده بان. دیده بان لشکر. (دهار)
لغت نامه دهخدا
ربیئه
دیده بان، طلایه
تصویری از ربیئه
تصویر ربیئه
فرهنگ لغت هوشیار
ربیئه
((رَ ئَ یا ئِ))
دیده بان، طلایه
تصویری از ربیئه
تصویر ربیئه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
(دخترانه)
مرغزار، نام خواهر صلاح الدین ایوبی
فرهنگ نامهای ایرانی
(رَ ثَ)
کار بازدارنده. ج، ربائث. فی الحدیث: اذا کان یوم الجمعه بعث ابلیس جنوده الی الناس فاخذوا علیهم بالربائث، ای ذکروهم الحوائج التی تربثهم عن الصلوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بازدارنده. ج، ربائث. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
دهی است به صعید مر بنی ریعه را. (آنندراج) (منتهی الارب). قریۀ بزرگی است در انتهای صعید در میان اسوان و بلاق. (از معجم البلدان)
بخشی از قبیلۀ بنی مالک است. (از معجم قبایل العرب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ لَ)
فربهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تن آسانی، فراخی نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نعمت و فراخی آن، رطوبت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ)
کاجی. (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب آمیخته به گل تنک. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ قَ)
ستور ریزۀ گردن بسته و درربقه کشیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ستور درربقه کشیده. (از اقرب الموارد) ، صید بدام افتاده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَعَ)
شاخه ای از قبیلۀ عدنانی معروف به بنی ابی ربیعه از ذهل بن شیبان. (از معجم قبایل العرب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
سنگ زورآزمای. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). سنگ که بدان زور آزمایند. (مهذب الاسماء) ، خود آهنین که سوار در جنگ سر بدان پوشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). خود که بر سر نهند. (از مهذب الاسماء) ، مرغزار. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). روضه. (از اقرب الموارد) ، توشه دان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، ظرفی که در آن طیب و غیره نهند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). عتیده یا طبله یا حقه ای که در آن خوشبوی نهند. (از اقرب الموارد) ، توشه ای که در اول زمستان از جای دور آورند. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
ابن سکنه، مکنی به ابورویخه فزعی... ابن حبان گفته که او درک حضورحضرت رسول می کرد و در فلسطین ساکن بود و در بیت جیرین درگذشت. دولابی گفته: حضرت رسول علم سپیدی بر اوبست و فرمود ای ابورویخه بسوی قوم خود برو و آنان را فراخوان و بگو هر کس زیر رایت ابورویخه درآید در امان است و او نیز چنان کرد. (از الاصابه ج 1 قسم 1)
پدر حیی (تیره ای) از هوازن. و آن ربیعه بن عامر بن صعصعاء است و اینها پسران مجدند و مجدنام مادر اینها بوده. (آنندراج) (از منتهی الارب)
ابن کلام بن... (85-62 قبل از هجرت). یکی از سوارکاران بزرگ مضر در جاهلیت بود و داستانهای تاریخی دارد. رجوع به الاعلام زرکلی چ 2 جزو 3 ص 43 و بلوغ الارب آلوسی جزو 1 ص 144 و سمطاللاّلی ص 910 و البیان و التبیین ج 1ص 208 و ج 2 ص 43 و عقدالفرید فهرست ج 1 و 3 و 6 شود
ابن فراس. او را فارسی نیز می گفتند. ابن لهیعه روایاتی بواسطه از وی نقل کرده است. رجوع به الاصابه ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
از قبیلۀ بنی زید که جایگاه آنان در حوالی قنفذه است. (از معجم قبایل العرب ج 3)
از قبیلۀ منطقۀ بغداد است و در حوالی معینه بچادرنشینی زندگی میکردند و به کشت و زرع میپرداختند. (از معجم قبایل العرب ج 3)
تیره ای از قبیلۀ ثقیف در حجاز. (از معجم قبایل العرب ج 3)
تیره ای ازبنی خضیر که در دیگر سرزمنیهای نجد از وادی دواسر بسوی کوه شهر پراکنده اند. (از معجم قبایل العرب ج 3)
قبیله ای از بنی زید، از عبدالله ، از دارم بن مالک. (از معجم قبایل العرب ج 3)
قبیله ای از قبیله های بحرین و قطیف و هجر. (از معجم القبایل ج 3)
قبیله ای از معاویه بن کلاب ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج 3)
قبیله ای معروف به ابوربیعه، از نهیک بن هلال بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان عدنانی. (از معجم قبایل العرب ج 3)
سومین قبیله از ریشه اول از صف اول عرب عدنانی، و آنان فرزندان ربیعه بن نزار میباشند که به ربیعه الفرس مشهورند. ربیعه دو تیره دارد و آن دو عبارتند از: ’اسد’ و ’ضبیعه’ و سرزمین آنها تا امروز در جزیره فراتیه است و دیار ربیعه نامیده میشود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 337). و رجوع به تاریخ عصر حافظ ص 209 و تاریخ بخارای نرشخی ص 63 و تاریخ کرد ص 111 و نزهه القلوب ج 3 ص 268 شود
شاخه ای از بنی نمیر نصریان از میاهه القلیب. (از معجم قبایل العرب ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
رزیّه. مصیبت. (ناظم الاطباء) (صراح اللغه) (از اقرب الموارد). و رجوع به رزیت و رزایا شود، عیب. (ناظم الاطباء). اصابه به انتقاص، و به ادغام رزیّه نیز گفته شود. ج، رزایا. (از اقرب الموارد). کمی. (از صراح اللغه) ، آسیب. ج، رزایا. (ناظم الاطباء). زیان. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(رَ طَ)
مؤنث ربیط. (ناظم الاطباء). ستور که آنرا بندند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). ستور که آنرا بندند، گویند: دابه ربیطه و دواب ربیطه، برخلاف قیاس و گویند: دابه ربیط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ ضَ)
مؤنث ربیض. ج، ربایض. رجوع به ربیض شود
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ)
ستبر و ضخیم، فی الحدیث: فوضعنا له قطیفه ربیزه، ای ضخمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به ربیز شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
صندوقی که در آن محضرها و چکها گذارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رُخَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنۀ آن 250 تن و از طایفۀ حمید است. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ ءَ)
زن گول. رطیاءمثله. ج، رطء، رطاآت. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
پنهان کرده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ج، خبایا، پنهانی. (از منتهی الارب). راز نهانی. (یادداشت بخط مؤلف). ج، خبایا
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
نام دختر ریاح بن یربوع است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
تأنیث بری ٔ. ج، بریات، برایا. (از اقرب الموارد). رجوع به بری ٔ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ربیده
تصویر ربیده
خاشکدان (صندوق دخل صندوق نگاهداری رسیدها و چک ها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیله
تصویر ربیله
فربهی، تن آسانی، فراخزیستی، تری نمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیکه
تصویر ربیکه
مونث ربیک خرمانک، مسکه چربی شیر که از آن جدا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیعه
تصویر ربیعه
سنگ زور آزمای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیطه
تصویر ربیطه
ستور بسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیبه
تصویر ربیبه
پرستار کودک، دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربیثه
تصویر ربیثه
باز دارنده، فریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیئه
تصویر رزیئه
آسیب و بلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویئه
تصویر رویئه
نگرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبیئه
تصویر خبیئه
((خَ ئِ یا ئَ))
پنهان، مخفی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ربیبه
تصویر ربیبه
((رَ بَ یا بِ))
دختر زن از شوهر سابق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزیئه
تصویر رزیئه
((رَ ئِ یا ئَ))
مصیبت عظیم، پیش آمد ناگوار، جمع رزایا
فرهنگ فارسی معین