- رباح
- بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
معنی رباح - جستجوی لغت در جدول جو
- رباح ((رَ))
- خمر، شراب
- رباح
- جمع ربح، سودها
- رباح
- سود، فایده، خمر، می
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاپور (کافور) کاپور اسپرم منسوب به رباح. یا کافور رباحی ماده ای که از رباح (قطه الزباد) گیرند
بهره پردازی بهره پرداختن
ربح ها، نزول ها، بهره ها، نفع ها، سود ها، جمع واژۀ ربح
روا دانستن روایی، آشکار کردن
پاره کردن شکافتن، گلو بریدن، خبه کردن خروسک
پشته، بلندی
ناخدا، یعنی مهتر ملاحان
خودزر از ماهیان
چهار تائی
رشته ها و پی هائی که استخوانهای بدن را بهم پیوند میدهد، زردپی، و بمعنی کاروان سرای میان راه
شیر درنده
جمع ربذه، پارچه های دشتانی پلیدی ها زداینده ها
نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور میباشد
سود دهنده
کلانسرین: زن، سنگین گرانسنگ زن، پر: آوند
شورش بزرگ، کاسه بزرگ، لشکر گران، تغار از سنگ یا از چوب، بزرگ دنبه
نیزه ساز
شبانگاه آمدن یا رفتن به جائی
می، شبانگاه، جمع ریح، بادها جمع ریح بادها. یا ریاح احشا روماتیسم احشائی. یا ریاح طیاری روماتیسم
شناور، شناگر
بامداد
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
بسیار شنا کننده، شناگر
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
ربع ها، یک چهارم چیزی، جمع واژۀ ربع
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
بامداد، اول روز، صبح زود، سپیده دم، پگاه، صبح، غادیه، بامدادان، بامگاه، غدو، صدیع، علی الصباح، غدات، باکر، صبح بام، صبحدم، صبحگاه، بام
صباح و مسا: صبح و عصر، بامداد و شبانگاه
صباح و مسا: صبح و عصر، بامداد و شبانگاه
شبانگاه، سر شب، اول شب، از وقت زوال تا شب
ریح ها، بادها، هواهای متحرک، جمع واژۀ ریح