جدول جو
جدول جو

معنی رایین - جستجوی لغت در جدول جو

رایین
(پسرانه)
نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی
تصویری از رایین
تصویر رایین
فرهنگ نامهای ایرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرایین
تصویر فرایین
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، از بزرگان و مشاوران دربار قباد پادشاه ساسانی، نام یکی از پادشاهان ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
جمع شریان، سرخرگ ها جمع شریان رگهایی که خون را از قلب به طرف اعضا و انساج برند رگهای جهنده سرخ رگها. توضیح این کلمه به دو یاء است ولی بعضی یاء اول را به همزه تبدیل کنند و شرائین گویند و آن بر خلاف قاعده عربی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرایین
تصویر شرایین
شریان ها، سرخ رگ ها، جمع واژۀ شریان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرایین
تصویر شرایین
((شَ))
جمع شریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایان
تصویر رایان
(دخترانه)
نام کوهی در حجاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامین
تصویر رامین
(پسرانه)
معشوقه ویس در منظومه ویس و رامین، نام یکی از سرداران ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادین
تصویر رادین
(پسرانه)
بخشنده، جوانمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راتین
تصویر راتین
(پسرانه)
رادترین، نام یکی از سرداران اردشیر دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
مشاور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایین
تصویر پایین
ذیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایین
تصویر پایین
پست، فرود
فرهنگ لغت هوشیار
رشینه (در فارسی) یونانی زمج هم آوای رنج (صمغ) زنگباری (گویش شیرازی) انگم کاج
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار، زرهی که در روز جنگ بدان رانها را می پوشاندند. توضیح: بعضی این کلمه را بکسر نون خوانند مرکب از: ران یین (نسبت) ولی چون در تازی) رانان (و) رانین (بصیغه تثنیه آمده صحیح آنست که به فتح نون خوانده شود و قول انوری نیز موید این تلفظ است:) حسام دولت و دین ای خدای داده ترا جمال احمد وجود علی و خلق حسین اگر چه بط و همایم کند کرامت تو بچه ک بزیور (بزینت) مسحی و زینت رانین (دیوان انوری چاپ تبریز ص 255 با مقابله با نسخه خطی کتابخانه دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
طرف مشورت، مستشار، رایزن اندرزپد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویین
تصویر رویین
آنچه که از روی ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پایین
تصویر پایین
ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً ده پایین، ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً محلۀ پایین،
آهسته مثلاً صدای پایین، کم دامنه مثلاً برد پایین، کنایه از کم مثلاً دمای پایین، قیمت پایین،
آن قسمت از چیزی که در زیر دیگری واقع است مثلاً پایین شلوار، پایین چاه، جایی یا چیزی که در ارتفاع پست تر قرار دارد مثلاً پایین شهر،
جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد مثلاً پایین خیابان، کنایه از قسمتی از اتاق که به در نزدیک تر است، زیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
مسئول امور فرهنگی سفارت، کسی که در امری با وی مشورت می کنند، طرف مشورت، مستشار، مشاور، برای مثال چنین گفت با رایزن ترجمان / که در سایۀ شاه دائم بمان (نظامی5 - ۸۶۲)، دانا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایین
تصویر پایین
زیر، دامنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایزن
تصویر رایزن
((زَ))
مشاور، آن که در سفارت خانه دولتی در امور (فرهنگی، تجاری، نظامی) مشغول باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانین
تصویر رانین
((نَ یا نِ))
شلوار، نوعی زره، که هنگام جنگ ران ها را با آن می پوشانیدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رویین
تصویر رویین
آن چه که از روی ساخته شده باشد، محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رانین
تصویر رانین
شلوار، برای مثال چرا پیچد مگس دستار فوطه / چرا پوشد ملخ رانین دیبا (خاقانی - ۲۷)، نوعی زره که در قدیم هنگام جنگ بر تن می کردند و روی ران ها را می پوشانید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پایین
تصویر پایین
Down, Low, Lowly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
вниз , низкий
دیکشنری فارسی به روسی
вниз , низький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
向下的 , 低的
دیکشنری فارسی به چینی