دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در 90هزارگزی شمال باختر اردل. کنار راه مالرو بازفت. این ده در کوهستان و جنگل واقعشده، هوای آن معتدل و سکنۀ آن 137 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و پشم و روغن و پیشۀ مردم کشاورزی و گله داری است. راه مالرو دارد. در زمستان بعنوان قشلاق باطراف مالامیر و مسجدسلیمان کوچ میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
پیوند بیخ انگشتان یا شکم مفاصل انگشتان یا استخوان انگشتان. یا پیوندهای استخوان انگشتان. یا پشت استخوانهای انگشتان. یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن. یا پیوندهای نزدیک سر انگشتان. (منتهی الارب). میان این بند تا آن بند پا مفاصل بیخ انگشتان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). استخوان پیوند انگشتان، پیوندهای نزدیک سر انگشتان. (منتهی الارب). ج، رواجب رجوع به رواجب شود
پیوند بیخ انگشتان یا شکم مفاصل انگشتان یا استخوان انگشتان. یا پیوندهای استخوان انگشتان. یا پشت استخوانهای انگشتان. یا مابین پیوندهای انگشتان و استخوانهای آن. یا پیوندهای نزدیک سر انگشتان. (منتهی الارب). میان این بند تا آن بند پا مفاصل بیخ انگشتان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). استخوان پیوند انگشتان، پیوندهای نزدیک سر انگشتان. (منتهی الارب). ج، رواجب رجوع به رواجب شود
بمعنی ثابت و به یک جا استاده و قرار گرفته مشتق از رتوب بضمتین بمعنی ثابت و ساکن شدن. (آنندراج) (غیاث) : ان العدل اذا اصر علی ترک السنن الراتبه کان ذلک قادحاً فی عدالته. (معالم القربه) ، یعنی همانا که شخص دادگر هرگاه در ترک وظیفه و مقرری پافشاری کند به عدالت او زیان میرساند، سرماهی. وراستاد. راستاد. مواجب. وظیفه. نفقه: من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع. سوزنی. بمیزبانی وی مالک اهل دوزخ را فزود راتبۀ شدت عذاب الیم. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 422). بخالقی که فرخ عقاب را بر قلال جبال راتبۀ روز و شب، حمایت کرم او میرساند. (سندبادنامه ص 125). هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی ز او خائبه. (مثنوی). انعام تست راتبۀ ساکنان صبر اندیشۀ تو مشعلۀ رهروان فکر. سپاهانی (از شرفنامۀ منیری)
بمعنی ثابت و به یک جا استاده و قرار گرفته مشتق از رتوب بضمتین بمعنی ثابت و ساکن شدن. (آنندراج) (غیاث) : ان العدل اذا اصر علی ترک السنن الراتبه کان ذلک قادحاً فی عدالته. (معالم القربه) ، یعنی همانا که شخص دادگر هرگاه در ترک وظیفه و مقرری پافشاری کند به عدالت او زیان میرساند، سرماهی. وراستاد. راستاد. مواجب. وظیفه. نفقه: من خود از خوان عنایت نخوهم برد ولیک سی شبانگاه مرا راتبه کن شست فقاع. سوزنی. بمیزبانی وی مالک اهل دوزخ را فزود راتبۀ شدت عذاب الیم. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 422). بخالقی که فرخ عقاب را بر قلال جبال راتبۀ روز و شب، حمایت کرم او میرساند. (سندبادنامه ص 125). هر صباحی فرقه ای را راتبه تا نماند امتی ز او خائبه. (مثنوی). انعام تست راتبۀ ساکنان صبر اندیشۀ تو مشعلۀ رهروان فکر. سپاهانی (از شرفنامۀ منیری)
به روایت شیرویه پسر شهردار در کتاب ’التجلی فی المنامات’ نام زن پارسایی بوده است که در هنگام مرگ روی بسوی آسمان کرد و گفت: ای آنکه اعتماد من بر تست در زندگی و مرگم، مرادر دم مرگ خوار نگردان و در گور دچار وحشت مساز. پس آنگاه که مرد پسری داشت که هر شب جمعه بر گور وی حاضر میشد و آیه ای چند از قرآن کریم میخواند. پسر شبی راهبه و شبی دیگر مردگان همجوار وی را در خواب دید، همگی از این عمل وی سپاسگزاری کردند و گفتند ما را از این رهگذر شادی و آسایشی است. (از شدالازارص 33)
به روایت شیرویه پسر شهردار در کتاب ’التجلی فی المنامات’ نام زن پارسایی بوده است که در هنگام مرگ روی بسوی آسمان کرد و گفت: ای آنکه اعتماد من بر تست در زندگی و مرگم، مرادر دم مرگ خوار نگردان و در گور دچار وحشت مساز. پس آنگاه که مرد پسری داشت که هر شب جمعه بر گور وی حاضر میشد و آیه ای چند از قرآن کریم میخواند. پسر شبی راهبه و شبی دیگر مردگان همجوار وی را در خواب دید، همگی از این عمل وی سپاسگزاری کردند و گفتند ما را از این رهگذر شادی و آسایشی است. (از شدالازارص 33)
مؤنث راهب. زن ترسای پارسا و گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، زن عابد و گوشه نشین. ج، راهبات. رواهب. (از اقرب الموارد). مؤنث راهب. زنی که از مردم ببرد و برخدای روی آرد و در دیر خود بعبادت خدای بپردازد. ج، راهبات. رواهب. (اقرب الموارد) ، حالتی که از آن ترسند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
مؤنث راهب. زن ترسای پارسا و گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، زن عابد و گوشه نشین. ج، راهبات. رواهب. (از اقرب الموارد). مؤنث راهب. زنی که از مردم ببرد و برخدای روی آرد و در دیر خود بعبادت خدای بپردازد. ج، راهبات. رواهب. (اقرب الموارد) ، حالتی که از آن ترسند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
ضبطی ازکلمه بعقوبه. نام شهری در عراق عرب. مرحوم کسروی نویسد: گمان دارم که اصل این کلمه باکوا بوده و بعداًالف افتاده و واو تبدیل به ’با’ شد، و سپس باکبه گردیده و تازیان آن را یعقوبه گفته اند و برخی نیز آنراتغییر داده یعقوبیه گفته اند اگر این گمان ما درباره بعقوبه درست باشد باید گفت این ده هم همچون باکو زیارتگاه ایرانیان بوده است. (از مقالۀ کسروی تحت عنوان باکو: مجلۀ ارمغان سال سیزدهم شمارۀ 2 ص 87)
ضبطی ازکلمه بعقوبه. نام شهری در عراق عرب. مرحوم کسروی نویسد: گمان دارم که اصل این کلمه باکوا بوده و بعداًالف افتاده و واو تبدیل به ’با’ شد، و سپس باکبه گردیده و تازیان آن را یعقوبه گفته اند و برخی نیز آنراتغییر داده یعقوبیه گفته اند اگر این گمان ما درباره بعقوبه درست باشد باید گفت این ده هم همچون باکو زیارتگاه ایرانیان بوده است. (از مقالۀ کسروی تحت عنوان باکو: مجلۀ ارمغان سال سیزدهم شمارۀ 2 ص 87)
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود
به معنی رکوب است. (منتهی الارب). نهال خرمابن بر مادر رسته و یا شاخ خرما بر تنه خرما برآمده. (ناظم الاطباء). راکوبه است. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوب و راکوبه شود