زانو. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). رکبه، محل اتصال ران و ساق پا. زانو. (از فرهنگ فارسی معین) : هر روز از رقبۀ صبح تا رکبۀ رواح و از خروج ظلام تا دخول شام بر مسند مظالم نشستی. (سندبادنامه ص 36). رجوع به رکبه شود
بیخ صلیانیه. که نباتی است دشتی. (منتهی الارب). بیخ بریدۀ صلیانیه که نباتی است دشتی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). بیخ بریدۀ صلیان. (ناظم الاطباء). صدف البواسیر. (یادداشت مؤلف) (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به صدف البواسیر و صلیانیه شود، زانو یا جای باریکی ساق و ذراع ستور یا آرنج از هر حیوان. ج، رُکبات و رُکُبات و رُکَبات و رُکَب. و کذلک کل ماکان علی فُعلَه الا فی ذوات الیاء فانهم لایحرکون موضع العین منه بالضم و کذلک فی المضاعف. (منتهی الارب). زانو. جای باریکی ساق. ذراع ستور. (ناظم الاطباء). زانو. (دهار) (آنندراج) (از معجم البلدان). پیوندگاه میان قسمت پایین اطراف ران و قسمت بالای ساق پا، و گویند آرنج ذراع ازهر چیز. و در مثل است: ’شر الناس من ملحه علی رکبه’برای کسی که زود خشمگین شود و نیز برای اشخاص بیوفازده می شود. (از اقرب الموارد). رجوع به زانو شود. - رکبهالدجاجه (اصطلاح نجوم) ، با رکبهالرامی دوستاره اند. (از اقرب الموارد). رجوع به رکبهالرامی شود. - رکبهالراس، روشن ترین ستارۀ صورت قوس که بر زانوی راست اسب است. (یادداشت مؤلف). رجوع به قوس شود. - رکبهالرامی. (اصطلاح نجوم). با رکبهالدجاجه دو ستاره اند. (از اقرب الموارد). رجوع به ترکیب رکبهالدجاجه شود
وادیی است به طائف. (منتهی الارب). گویند نام وادیی است در طایف ونیز گویند کوهی است در حجاز. زمخشری گوید: مفازه ای است که در مسافت دو روز از مکه واقع شده و امروز طایفۀ عدوان در آنجا سکونت دارد. (از معجم البلدان)