منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، - حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
منسوب است به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، - حجر راهونی، منسوب به راهون که نام کوهی است در جزیره سراندیب، (یادداشت مؤلف)، حجر بزادی، یاقوت رنگین سبز و سیاه، (از دزی ج 1 ص 81)
کوهی در سراندیب که آدم ابوالبشر بر آن فرود آمد، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام کوهی بجزیره سراندیب که گویند آدم بدانجاهبوط کرد و در آنجا معدن یاقوت است، و حجر راهونی منسوب بدان کوه است، بعضی آنرا رهون و بعضی راهوم ضبط کرده اند، (از یادداشت مؤلف)، بیرونی گوید: راهون مهبط آدم است و گمان میکنم معرب رونک باشد، در تقویت مهبط بودن آنجا گفته شده است که: گیاهانی در آنجا میرویند و پس از رویش کمی بالا میروند و دوباره سرشان را بسوی زمین پایین می آورند و مجدداً سر برمیکشند و بصورت گردن شتر درمی آیند واین جریان زاییدۀ سجده ای است که فرشتگان در این زمین به آدم کردند، ولی صاحبان نظریۀ اخیر نمیدانند که فرودگاه حضرت آدم غیر از سجده گاه اوست، (از التفهیم ص 43 و 44)، و رجوع به ص 88 همان کتاب شود، صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و آدم چون از جهان بیرون رفت شیث او را بکوه سراندیب بگور کرد، همانجا که از بهشت بر آن افتاد، و آن را راهون گویند و حد آن هشتادفرسنگ است اندر هشتاد فرسنگ، (مجمل التواریخ و القصص ص 432)، اما کوهها که از آن دلیل قبله گرفته اند کوه لکام است بشام، و کوه راهون به سرندیب آنک آدم (ع) آنجا فرودآمد و نشان پایش آنجا ظاهر است، (مجمل التواریخ والقصص ص 466)، و رجوع به ص 472 همان کتاب شود روستاییست در مجاورت منصوره در ساحل سند، (از معجم البلدان ج 4)
کوهی در سراندیب که آدم ابوالبشر بر آن فرود آمد، (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، نام کوهی بجزیره سراندیب که گویند آدم بدانجاهبوط کرد و در آنجا معدن یاقوت است، و حجر راهونی منسوب بدان کوه است، بعضی آنرا رهون و بعضی راهوم ضبط کرده اند، (از یادداشت مؤلف)، بیرونی گوید: راهون مهبط آدم است و گمان میکنم معرب رونک باشد، در تقویت مهبط بودن آنجا گفته شده است که: گیاهانی در آنجا میرویند و پس از رویش کمی بالا میروند و دوباره سرشان را بسوی زمین پایین می آورند و مجدداً سر برمیکشند و بصورت گردن شتر درمی آیند واین جریان زاییدۀ سجده ای است که فرشتگان در این زمین به آدم کردند، ولی صاحبان نظریۀ اخیر نمیدانند که فرودگاه حضرت آدم غیر از سجده گاه اوست، (از التفهیم ص 43 و 44)، و رجوع به ص 88 همان کتاب شود، صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: و آدم چون از جهان بیرون رفت شیث او را بکوه سراندیب بگور کرد، همانجا که از بهشت بر آن افتاد، و آن را راهون گویند و حد آن هشتادفرسنگ است اندر هشتاد فرسنگ، (مجمل التواریخ و القصص ص 432)، اما کوهها که از آن دلیل قبله گرفته اند کوه لکام است بشام، و کوه راهون به سرندیب آنک آدم (ع) آنجا فرودآمد و نشان پایش آنجا ظاهر است، (مجمل التواریخ والقصص ص 466)، و رجوع به ص 472 همان کتاب شود روستاییست در مجاورت منصوره در ساحل سند، (از معجم البلدان ج 4)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
رهاوی. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری). مخفف رهاوی که یکی ازدوازده مقام موسیقی باشد. (فرهنگ خطی). نام مقامی است از موسیقی که رهاوی نیز گویند، لیکن بعضی گفته اندرهاوی قول عوام است. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). نام مقامی است از موسیقی که به رهاوی و رهایی مشهور است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف). نوایی معروف. (سروری). نام مقامی در موسیقی که رهاوی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی، و بعضی نوشته اند که وقت آن بعد از طلوع است و بعضی نوشته اند که وقتش از صبح تا طلوع و بهندی آنرا راللت نامند. (غیاث اللغات) : ره راهوی گرچه بیحد زدم نوا در حجاز و نوا یافتم. عنصری. زده به بزم تو رامشگری بدولت تو گهی چکاوک و گه راهوی، گهی قالوس. منوچهری. راه طاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی. ناصرخسرو. غزلکهای خود همی خواندم در نهاوند راهوی و عراق. انوری. راهوی کرده بعمدا پرده ای تا بود پرده در پرده نیوش. انوری. نکیسا در ترانه جادویی ساخت پس آنگه این غزل در راهوی ساخت. نظامی (از آنندراج). مطربا قولی بگو از راهوی راه، راه راهوی است اندر صبوح. عطار. و رجوع به رهاوی شود
رهاوی. نام پردۀ سرود. (شرفنامۀ منیری). مخفف رهاوی که یکی ازدوازده مقام موسیقی باشد. (فرهنگ خطی). نام مقامی است از موسیقی که رهاوی نیز گویند، لیکن بعضی گفته اندرهاوی قول عوام است. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). نام مقامی است از موسیقی که به رهاوی و رهایی مشهور است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی متعلق به کتاب خانه مؤلف). نوایی معروف. (سروری). نام مقامی در موسیقی که رهاوی نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی، و بعضی نوشته اند که وقت آن بعد از طلوع است و بعضی نوشته اند که وقتش از صبح تا طلوع و بهندی آنرا راللت نامند. (غیاث اللغات) : ره راهوی گرچه بیحد زدم نوا در حجاز و نوا یافتم. عنصری. زده به بزم تو رامشگری بدولت تو گهی چکاوک و گه راهوی، گهی قالوس. منوچهری. راه طاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی. ناصرخسرو. غزلکهای خود همی خواندم در نهاوند راهوی و عراق. انوری. راهوی کرده بعمدا پرده ای تا بود پرده در پرده نیوش. انوری. نکیسا در ترانه جادویی ساخت پس آنگه این غزل در راهوی ساخت. نظامی (از آنندراج). مطربا قولی بگو از راهوی راه، راه راهوی است اندر صبوح. عطار. و رجوع به رهاوی شود
ابوالحسن محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی راهویی، در مرو دیده بر جهان گشود و در نیشابور بزرگ شد و در خراسان از پدر خود و دیگران حدیث شنید، راهویی به شام و عراق و مصر و حجاز مسافرت کرد ودرین سفرها از احمد بن حنبل و ابن شرقی و دیگران حدیث شنید، عبدالباقی بن قانع و ابوحامد بن شرقی و دیگران ازو روایت دارند، او در راه مکه بدست قرمطیان بسال 297 هجری قمری کشته شد، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابوالحسن محمد بن اسحاق بن ابراهیم حنظلی راهویی، در مرو دیده بر جهان گشود و در نیشابور بزرگ شد و در خراسان از پدر خود و دیگران حدیث شنید، راهویی به شام و عراق و مصر و حجاز مسافرت کرد ودرین سفرها از احمد بن حنبل و ابن شرقی و دیگران حدیث شنید، عبدالباقی بن قانع و ابوحامد بن شرقی و دیگران ازو روایت دارند، او در راه مکه بدست قرمطیان بسال 297 هجری قمری کشته شد، (از اللباب فی تهذیب الانساب)
نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
نام قصبه ای است در استان دکن واقع در سنجاق احمدنگر، در 36هزارگزی شمال باختری احمدنگر، که در محل انشعاب راه آهن بمبئی - اﷲآباد، و بمبئی - مدرس قرار گرفته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
عمل راهزن. دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق. (یادداشت مؤلف) : هر که درین راه منی میکند برمن و تو راهزنی میکند. نظامی. ، سرودگویی. راه زدن. رجوع به راه درین معنی شود
عمل راهزن. دزدی و غارت و تاراج در راهها. (ناظم الاطباء). قطع طرق. (یادداشت مؤلف) : هر که درین راه منی میکند برمن و تو راهزنی میکند. نظامی. ، سرودگویی. راه زدن. رجوع به راه درین معنی شود
نام قصبه ای است درایالات متحدۀ امریکا واقع در ایالت نیوجرسی و 60هزارگزی شمال شرقی (نتون) : این قصبه دارای کارخانه های کاغذسازی و چاپ خانه مجهز میباشد، جمعیت آن 21290 تن است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)
نام قصبه ای است درایالات متحدۀ امریکا واقع در ایالت نیوجرسی و 60هزارگزی شمال شرقی (نتون) : این قصبه دارای کارخانه های کاغذسازی و چاپ خانه مجهز میباشد، جمعیت آن 21290 تن است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3) (وبستر جغرافیایی)