محمد بن احمد بن ناصر، ملقب به شمس الدین دمشقی شافعی، او راست: ’ینابیع الاحزان’ و ’نظم سیره مغلطای’ و ’ارجوزه فی الخلفاء العباسیین’، او بسال 871 هجری قمری در دمشق درگذشت، رجوع شود به الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 و معجم المطبوعات محمد بن یوسف بن احمد باعونی ملقب به بهاءالدین از فضلای دمشق بود، چند ارجوزه در تاریخ دارد که از آنجمله ارجوزه در ’سیرهالملک الاشرف قایتبای’ را میتوان نام برد، وی بسال 910 هجری قمری درگذشت، (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1007)
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست: 1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)، 2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)، لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
سکموند، پسر کریستوف باتوری پادشاه ارول بود و هنگام ولایت عهدی جانشین پدر خود شد، مردی دلیر و جسور بود اما تلون مزاج داشت، گاه با دولت عثمانی و گاه با دولت اتریش اتفاق میکرد و سه بار استعفا کرد و از نو بولایت عهدی عودت کرد، سرانجام در سال 1602م، کشور خویش را به امپراطور رودلف تسلیم کرد و پس از سالی در پراگ درگذشت، (قاموس الاعلام ترکی ج 2)
استفان. یکی از سلاطین لهستان و بیک خانوادۀ اصیل مجاری منسوب است. وی بسال 1532 میلادی تولد یافته و در سال 1571 امیر ترانسلوانیا یعنی ارول گردید و در سنۀ 1575 تحت حمایت سلطان مراد ثالث پادشاه لهستان شد و بر اتریش و روسیه ظفر یافت و برخی اراضی را بچنگ آورد و قوانینی وضع کرد. نظامات و اصلاحاتی به موقع اجرا گذارد و در شهر وینه دانشگاهی تأسیس کرد و بسال 1586 درگذشت. (قاموس الاعلام ترکی ج 2) ، در صفحات لاریجان و مازندران، اجاره دادن مرتع بحشم داران، در تداول طهران و بعض شهرها، رشوه دادن: ما باج نمیدهیم. ما باج بشغال نمیدهیم
نسبت است بخاتون، بانوانه، بزرگی و عظمت زن: سر برافراختی بخاتونی خواستی گنجهای قارونی، نظامی، ، نوعی از لباس است: چو خاتونئی بود ابریشمین چو چتری و فونک گلی و کژین، نظام قاری (دیوان ص 182)