- راهنورد
- رهرو، راهرو، راه پیما، طی کننده راه
معنی راهنورد - جستجوی لغت در جدول جو
- راهنورد ((نَ وَ))
- مسافر، پیک، تندرونده، رهنورد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل راهنورد
ره نورد، آنکه راهی را طی می کند، راه پیما
مسافر
ره پیما، راهرونده، چابکی پیاده تیزرو که راه نورد گویند، قاصد، اسب
چیزی که کسی از سفر برای خویشان و دوستان آورد سوغات هدیه نورهان
در هم نوردنده سال طی کننده سال: آسمان سالنورد
کسی که راهی را طی می کند، راه پیما
ره آورد، رهاورد، سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
سوقات
استراتژی، هدایت
چیزی که کسی از سفر برای خویشان و دوستان آورد سوغات هدیه نورهان
خرمن ماه هاله
هاله، دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شایورد، شادورد، سابود، خرمن ماه
کسی که نمی نوردد، نالایق ناسزاوار مقابل نورد: نانوردیم وخوارواین نه شگفت که بروردخاه نیست نورد. (کسائی لغ)
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه،برای مثال کار روزی چو روز دان به درست / که ره آورد روز روزی توست (سنائی۱ - ۱۰۶)
تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه،
راه سپر، فراخ گام تند رو و خوش راه (اسب استر و غیره)
بخش اول از پنج بخش گاتها، روز اول از اندرگاه
نخستین بخش از پنج بخش گات ها، روز اول از خمسۀ مسترقه یا پنجۀ دزدیده
بخش اول از پنج بخش گات ها، روز اول از پنجه دزدیده