جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با راهبرد

راهگرد

راهگرد
نام ایستگاه راه آهن جنوب میان ایستگاه سواریان و نانگرد، واقع در 248هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

راهگرد

راهگرد
که در راه بگردد. که درراه گردش کند. که در راه قدم زند. گردنده در راه
لغت نامه دهخدا

راهجرد

راهجرد
یا راه گرد. نام قصبه ای است مرکز دهستان راهجردبخش دستجرد شهرستان قم، واقع در 24هزارگزی جنوب خاوری دستجرد، متصل به جادۀ قم - اراک. این قصبه در کوهستان قرار گرفته و هوای آن سردسیر است. سکنۀ قصبه در حدود 1569 تن میباشد. آب آن از سه رشته قنات و رود خانه زان گرد تأمین میشود. محصول عمده قصبه غلات، بنشن و پنبه و باغستانهای آن دارای میوه های بادام و زردآلو است. پیشۀ بیشتر مردم کشاورزی و دامپروری و کرباس بافیست. کشتزارهای داودآباد و عباس آباد و چندین مزرعۀ دیگر جزء این قصبه بشمار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). و رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا

راهبری

راهبری
راه بریدن. عمل راهبر. راهروی. راه پیمایی. رهنوردی. پوییدن راه. رفتن راه، قطع طریق. راه زنی. دزدی. رجوع به راه بریدن شود
لغت نامه دهخدا

راهبری

راهبری
رهبری. عمل راهبر. هدایت و دلالت و راهنمایی. (ناظم الاطباء). دلاله. (دهار) :
ندهد خدای عرش درین خانه
راهت مگر به راهبری حیدر.
ناصرخسرو.
- راهبری کردن، رهبری کردن. رهبر و راهنما شدن: تخشیف، راهبری کردن کسی را. ختع، راهبری کردن در تاریکی شب. (منتهی الارب).
- راهبری نمودن، راهنمایی کردن و راه نمودن و هدایت کردن. (ناظم الاطباء).
- ، پند گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا