حرکت، جا به جا شدن مثلاً رانش زمین در علم فیزیک دفع کردن دو چیز یکدیگر را اسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شکم روش، زحیر، تردّد، بیرون روه، شکم روه، هیضه
حرکت، جا به جا شدن مثلاً رانش زمین در علم فیزیک دفع کردن دو چیز یکدیگر را اِسهال، دفع مدفوع به صورت شل و آبکی که منجر به کم شدن آب بدن می شود، شِکَم رَوِش، زَحیر، تَرَدُّد، بیرون رَوِه، شِکَم رَوِه، هَیضِه
پسر ابراهیم پاشا و نوۀ شیخ الاسلام عارف بک. از وزرای عثمانی بود و در سال 1188 هجری قمری بسمت رئیس الکتاب و بعد بشغل وزارت رسید. او یکی پس از دیگری بفرمانروایی مصر و قونیه و موره منصوب شد. رایف در سال 1199 هجری قمری به اتهام شرکت در قتل خلیل پاشا عزل و اعدام گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
پسر ابراهیم پاشا و نوۀ شیخ الاسلام عارف بک. از وزرای عثمانی بود و در سال 1188 هجری قمری بسمت رئیس الکتاب و بعد بشغل وزارت رسید. او یکی پس از دیگری بفرمانروایی مصر و قونیه و موره منصوب شد. رایف در سال 1199 هجری قمری به اتهام شرکت در قتل خلیل پاشا عزل و اعدام گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
رائف. رأف. رؤف. سخت و بسیار مهربان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهربان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ورجوع به رائف شود، آنکه از امارات شناسد که زمین آب دارد یا نه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
رائف. رأف. رؤف. سخت و بسیار مهربان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهربان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ورجوع به رائف شود، آنکه از امارات شناسد که زمین آب دارد یا نه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
بمعنی راجه عموماً و لقب راجه های اودیپور که ملکی است بین مالوه و اجمیر و گجرات و رانا خصوصاً، (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، راجۀ هند، (ناظم الاطباء)، حاکم، (ناظم الاطباء)، لقب راجۀ چیت پور، (آنندراج) (غیاث اللغات)
بمعنی راجه عموماً و لقب راجه های اودیپور که ملکی است بین مالوه و اجمیر و گجرات و رانا خصوصاً، (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، راجۀ هند، (ناظم الاطباء)، حاکم، (ناظم الاطباء)، لقب راجۀ چیت پور، (آنندراج) (غیاث اللغات)
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در جنوب بمپور واقع شده و از شمال بدهستان مرکزی، از خاور به کوهان سرباز از جنوب به بخش قصرقند و نیکشهر از شهرستان چاه بهار و از باختر بدهستان لاشار محدود میباشد. منطقه ای است کوهستانی و مالاریائی که هوای آن با وجود گرمی از سایر نقاط شهرستان سردتر و بهتر است. این دهستان دارای یک رودخانه بنام رود خواجه میباشد و این رودخانه از ارتفاعات اهوران که بیشتر آبادیهای این دهستان در دره های آن قرار دارد سرچشمه میگیرد و پس از مشروب نمودن آبادیهای اطراف خود وارد بخش قصرقند میشود و این رودخانه در بعض نقاط بی آب و در بیشتر جاها دارای آب است. گله داران دهستان که در حدود دوهزار نفرند بطورسیار در اینجا زندگی می کنند. آب مشروبش از رودخانه، چشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده اش خرما و غلات و لبنیات و ذرت است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان از 25 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود پنج هزار تن میباشد که بزبان بلوچی سخن میگویند و مذهب تسنن دارند. راههای این دهستان عموماً مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای پنجگانه بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در جنوب بمپور واقع شده و از شمال بدهستان مرکزی، از خاور به کوهان سرباز از جنوب به بخش قصرقند و نیکشهر از شهرستان چاه بهار و از باختر بدهستان لاشار محدود میباشد. منطقه ای است کوهستانی و مالاریائی که هوای آن با وجود گرمی از سایر نقاط شهرستان سردتر و بهتر است. این دهستان دارای یک رودخانه بنام رود خواجه میباشد و این رودخانه از ارتفاعات اهوران که بیشتر آبادیهای این دهستان در دره های آن قرار دارد سرچشمه میگیرد و پس از مشروب نمودن آبادیهای اطراف خود وارد بخش قصرقند میشود و این رودخانه در بعض نقاط بی آب و در بیشتر جاها دارای آب است. گله داران دهستان که در حدود دوهزار نفرند بطورسیار در اینجا زندگی می کنند. آب مشروبش از رودخانه، چشمه و قنات تأمین میشود. محصول عمده اش خرما و غلات و لبنیات و ذرت است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان از 25 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده و جمعیت آن در حدود پنج هزار تن میباشد که بزبان بلوچی سخن میگویند و مذهب تسنن دارند. راههای این دهستان عموماً مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
راندن، سوق دادن، روانه کردن، اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی، کشتیرانی، کامرانی، هوسرانی، شهوترانی و غیره، که عمل حکمران و کشتیران و ... باشد، - اتوبوسرانی، عمل اتوبوسران، راندن اتوبوس، هدایت کردن اتوبوس، - ، فن راندن اتوبوس، فنون و قواعد راندن اتوبوس، - ، مؤسسۀ حمل مسافر بوسیلۀ اتوبوس، بنگاه مسافربری بااتوبوس، - اتومبیل رانی، عمل اتومبیل ران، کار رانندۀ اتومبیل، - ، فن راندن اتومبیل، و رجوع به اتوبوس رانی و راندن اتومبیل و راندن اتوبوس در ذیل راندن، در همین لغت نامه شود، ، انجام دادن، بکار بستن، عمل کردن: - حکمرانی، عمل حکمران، حکومت کردن، فرمانروایی، فرمان راندن، - شهوترانی، عمل شهوتران، هوسرانی، انجام دادن کار از روی شهوت و هوی و هوس، بوالهوسی، - ، زیاده روی کردن در امور جنسی، و رجوع به شهوت راندن در ذیل راندن و شهوت در همین لغت نامه شود، - عشرت رانی،عمل عشرت ران، خوشگذرانی، عیش رانی، و رجوع به عیشرانی و عشرت در همین لغت نامه شود، - عیش رانی، عشرت رانی، با خوشی و عیش زندگی کردن، رجوع به عیش رانی و عیش راندن و عیش در همین لغت نامه شود، - کامرانی، عمل کامران، کامیابی، کامگاری، شادکامی: چو بر بارگی کامرانیش داد بهم پهلوی پهلوانیش داد، سعدی، بشادی پی کامرانی گرفت، سعدی، خوشی و خرمی و کامرانی کسی خواهد که خواهانش تو باشی، فخرالدین عراقی، و رجوع به کام و ترکیبات آن شود، - کشتیرانی، عمل کشتیران، ، حمل کالا بوسیلۀ کشتی، حمل مسافر با کشتی، - ، فن راندن کشتی، و رجوع به کشتی راندن در ذیل راندن، و نیز مادۀ کشتی رانی در همین لغت نامه شود، - ملکرانی، حکومت، حکمرانی، فرمانروایی، سلطنت، فرمانفرمایی: از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملکرانی بانصاف زیست، سعدی، و رجوع به ملک و ملکرانی شود، - هوسرانی، شهوترانی، بوالهوسی، کارها از روی هوی و هوس کردن، ورجوع به ترکیبات مزبور در ردیف هر یک شود، ، منسوب و متعلق به ران و فخذ، (ناظم الاطباء)
راندن، سوق دادن، روانه کردن، اما همیشه بصورت جزء دوم کلمه مرکب با کلمات مناسب ترکیب شود مانند: حکمرانی، کشتیرانی، کامرانی، هوسرانی، شهوترانی و غیره، که عمل حکمران و کشتیران و ... باشد، - اتوبوسرانی، عمل اتوبوسران، راندن اتوبوس، هدایت کردن اتوبوس، - ، فن راندن اتوبوس، فنون و قواعد راندن اتوبوس، - ، مؤسسۀ حمل مسافر بوسیلۀ اتوبوس، بنگاه مسافربری بااتوبوس، - اتومبیل رانی، عمل اتومبیل ران، کار رانندۀ اتومبیل، - ، فن راندن اتومبیل، و رجوع به اتوبوس رانی و راندن اتومبیل و راندن اتوبوس در ذیل راندن، در همین لغت نامه شود، ، انجام دادن، بکار بستن، عمل کردن: - حکمرانی، عمل حکمران، حکومت کردن، فرمانروایی، فرمان راندن، - شهوترانی، عمل شهوتران، هوسرانی، انجام دادن کار از روی شهوت و هوی و هوس، بوالهوسی، - ، زیاده روی کردن در امور جنسی، و رجوع به شهوت راندن در ذیل راندن و شهوت در همین لغت نامه شود، - عشرت رانی،عمل عشرت ران، خوشگذرانی، عیش رانی، و رجوع به عیشرانی و عشرت در همین لغت نامه شود، - عیش رانی، عشرت رانی، با خوشی و عیش زندگی کردن، رجوع به عیش رانی و عیش راندن و عیش در همین لغت نامه شود، - کامرانی، عمل کامران، کامیابی، کامگاری، شادکامی: چو بر بارگی کامرانیش داد بهم پهلوی پهلوانیش داد، سعدی، بشادی پی کامرانی گرفت، سعدی، خوشی و خرمی و کامرانی کسی خواهد که خواهانش تو باشی، فخرالدین عراقی، و رجوع به کام و ترکیبات آن شود، - کشتیرانی، عمل کشتیران، ، حمل کالا بوسیلۀ کشتی، حمل مسافر با کشتی، - ، فن راندن کشتی، و رجوع به کشتی راندن در ذیل راندن، و نیز مادۀ کشتی رانی در همین لغت نامه شود، - ملکرانی، حکومت، حکمرانی، فرمانروایی، سلطنت، فرمانفرمایی: از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملکرانی بانصاف زیست، سعدی، و رجوع به ملک و ملکرانی شود، - هوسرانی، شهوترانی، بوالهوسی، کارها از روی هوی و هوس کردن، ورجوع به ترکیبات مزبور در ردیف هر یک شود، ، منسوب و متعلق به ران و فخذ، (ناظم الاطباء)