راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان یا سپاه یا لشکر و مانند آن ها، به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن کنایه از گفتن، بیان کردن کنایه از انجام دادن، کردن کنایه از به همراه بردن کنایه از گذراندن، سپری کردن کنایه از قرار دادن تیر در کمان
راه بردن و به رفتن واداشتن چهارپایان یا سپاه یا لشکر و مانند آن ها، به حرکت درآوردن وسیلۀ نقلیه بیرون کردن، طرد کردن، از پیش خود دور کردن کنایه از اجرا کردن، کنایه از جاری ساختن، روان کردن کنایه از گفتن، بیان کردن کنایه از انجام دادن، کردن کنایه از به همراه بردن کنایه از گذراندن، سپری کردن کنایه از قرار دادن تیر در کمان
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی
باقی و پایدار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، که زنده خواهد ماند. که استعداد و قدرت حیات و زندگی در او وجود دارد. که زندگی خواهد کرد و از خطر مرگ رهایی یافته است، قابل دوام. که استحکام و پایداری دارد، مقیم. ماندگار. مقابل رفتنی