ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابوالقاسم عبدالله بن موسی بن رامک نیشابوری رامکی ساکن بغداد، که از عبدالله بن احمد بن حنبل و ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنید و حاکم ابوعبدالله از او روایت دارد. او در سال 743 هجری قمری در بغداد درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
مامک بودن. حالت و چگونگی مامک. مادر بودن. مادرک بودن: چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مامک شود
مامک بودن. حالت و چگونگی مامک. مادر بودن. مادرک بودن: چون کودکان ز دایه و مامک ز بخت خویش دیدی نشان دایگی و مهر مامکی. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مامک شود
محقق و دانشمند معروف انگلیسی (1851 -1939 میلادی) که بریاست هیأتی از طرف دانشگاه اکسفورد برای تحقیق در خط و آثار ’هیت ها’ به امکنۀ قدیم آن قوم فرستاده شد و این هیأت در کاپادوکیۀ آسیای صغیر تحقیقات ارزنده ای کردند و آثار گرانبهایی بدست آوردند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 48 و 49 شود
محقق و دانشمند معروف انگلیسی (1851 -1939 میلادی) که بریاست هیأتی از طرف دانشگاه اکسفورد برای تحقیق در خط و آثار ’هیت ها’ به امکنۀ قدیم آن قوم فرستاده شد و این هیأت در کاپادوکیۀ آسیای صغیر تحقیقات ارزنده ای کردند و آثار گرانبهایی بدست آوردند، رجوع به ایران باستان ج 1 ص 48 و 49 شود
ابن بنت ابونصر منصور بن رامش، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمر بن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمر بن احمد بن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هجری قمری درگذشت. تاریخ تولد او بسال 404 هجری قمری بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابن بنت ابونصر منصور بن رامش، والی نیشابور و مردی دانش پژوه و ادیب بود. اخبار بسیار از اصحاب ابوالعباس اصم شنید و با ابوالعلاء معری مصاحبت کرد. ابوحفص عمر بن علی بن سهل سلطان و ابوحفص عمر بن احمد بن منصور صفار و دیگران از او روایت دارند. آنگاه که از مسافرت برگشت، خواجه نظام الملک دستور داد در مدرسه نیشابور بتدریس پردازد تا مردم از اخبار وادب و دانش او بهره مند شوند. او بهمین سمت اشتغال داشت تا در سال 489 هجری قمری درگذشت. تاریخ تولد او بسال 404 هجری قمری بود. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب است به رامش که از قراء بخاراست. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی) ، منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از انساب سمعانی)
منسوب است به رامش که از قراء بخاراست. (از معجم البلدان) (از انساب سمعانی) ، منسوب است به رامش که نام نیای کسانی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب) (از انساب سمعانی)
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان). مطربه. (یادداشت مؤلف). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پردۀ راه در سراید. (منتخب اللغات) : بر آواز این رامشی دختران نشست و می آورد و رامشگران. فردوسی. تو با خنده و رامشی باش ازین که بخشود بر ما جهان آفرین. فردوسی. بت رامشی و می و درغمی بود مایۀ شادی و خرمی. (ازفرهنگ شعوری ج 2). ، خواننده. (ولف) (از برهان) (ناظم الاطباء) ، دوستدار رامش. (یادداشت مؤلف) ، مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور: چو بیکار باشی مشو رامشی فکاری است بیکاری ار باهشی. فردوسی. نماند کس اندر جهان رامشی نباید گزیدن جز از خامشی. فردوسی. بباشید ازین آمدن رامشی گزینید گفتار بر خامشی. فردوسی
مطرب. (آنندراج) (غیاث اللغات) (فرهنگ رشیدی). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان). مطربه. (یادداشت مؤلف). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پردۀ راه در سراید. (منتخب اللغات) : بر آواز این رامشی دختران نشست و می آورد و رامشگران. فردوسی. تو با خنده و رامشی باش ازین که بخشود بر ما جهان آفرین. فردوسی. بت رامشی و می و درغمی بود مایۀ شادی و خرمی. (ازفرهنگ شعوری ج 2). ، خواننده. (ولف) (از برهان) (ناظم الاطباء) ، دوستدار رامش. (یادداشت مؤلف) ، مسرور. مهذب الاسماء). شاد و مسرور: چو بیکار باشی مشو رامشی فکاری است بیکاری ار باهشی. فردوسی. نماند کس اندر جهان رامشی نباید گزیدن جز از خامشی. فردوسی. بباشید ازین آمدن رامشی گزینید گفتار بر خامشی. فردوسی
جزیره ای است در هندوستان که از آنجا کافور می آورند. (ناظم الاطباء). ازجزایر بحر هرکند. جزیره ای است که عده ای از شاهان درآن مسکن دارند و گویند وسعت آن هشتصد یا نهصد فرسخ است. (از اخبار الصین و الهند ص 4). جزیره رامنی در او آبادانی بسیار است. (نزهه القلوب ج 3ص 230). جزیره رامنی درو آشیان سیمرغ است. (نزهه القلوب ج 3 ص 232) : که آنجای را رامنی نام بود یکی خوش بهشت دلارام بود. اسدی (گرشاسبنامه)
جزیره ای است در هندوستان که از آنجا کافور می آورند. (ناظم الاطباء). ازجزایر بحر هرکند. جزیره ای است که عده ای از شاهان درآن مسکن دارند و گویند وسعت آن هشتصد یا نهصد فرسخ است. (از اخبار الصین و الهند ص 4). جزیره رامنی در او آبادانی بسیار است. (نزهه القلوب ج 3ص 230). جزیره رامنی درو آشیان سیمرغ است. (نزهه القلوب ج 3 ص 232) : که آنجای را رامنی نام بود یکی خوش بهشت دلارام بود. اسدی (گرشاسبنامه)
آن جزء از پشت ستور بارکش که در میان کمر و دم واقع شده. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از پالان که میان کمر و دم ستور بارکش را می پوشاند. (ناظم الاطباء). قسمتی از یراق اسب. (یادداشت مؤلف). نواری پهن که زیر دم خر و اسب و قاطر افتد. (از یادداشت مؤلف). تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور قرار گیرد. پاردم. تسمۀ چرمی که از دو سوی پالان را بهم متصل کند و بر روی دو ران ستور زیر دم ستور افتد. و رجوع به رانگی در همین لغت نامه شود. - دست برانکیش نمیرسد، مزاحی نزدیک بدشنام است که بجای دست بدامنش نمیرسد گویند. رانکی قسمی از ساز است که بر دو ران افتد. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 806). - رانکی کسی بو دادن، مذهب و دینی دیگر به نهانی گرفتن. (یادداشت مؤلف). - ، جاسوس بودن. (یادداشت مؤلف)
آن جزء از پشت ستور بارکش که در میان کمر و دم واقع شده. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از پالان که میان کمر و دم ستور بارکش را می پوشاند. (ناظم الاطباء). قسمتی از یراق اسب. (یادداشت مؤلف). نواری پهن که زیر دم خر و اسب و قاطر افتد. (از یادداشت مؤلف). تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور قرار گیرد. پاردم. تسمۀ چرمی که از دو سوی پالان را بهم متصل کند و بر روی دو ران ستور زیر دم ستور افتد. و رجوع به رانگی در همین لغت نامه شود. - دست برانکیش نمیرسد، مزاحی نزدیک بدشنام است که بجای دست بدامنش نمیرسد گویند. رانکی قسمی از ساز است که بر دو ران افتد. (امثال و حکم دهخدا ج 2ص 806). - رانکی کسی بو دادن، مذهب و دینی دیگر به نهانی گرفتن. (یادداشت مؤلف). - ، جاسوس بودن. (یادداشت مؤلف)
جزیره ای است در خلیج بنگالۀ هندوستان مقابل ساحل آراقان، که درازای آن 82هزار گز و پهنای آن بین 14هزار و 32هزار گزمیباشد، مساحت آن با جزایر کوچک شمالی آن در حدود 2095میلیون گز مربع است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
جزیره ای است در خلیج بنگالۀ هندوستان مقابل ساحل آراقان، که درازای آن 82هزار گز و پهنای آن بین 14هزار و 32هزار گزمیباشد، مساحت آن با جزایر کوچک شمالی آن در حدود 2095میلیون گز مربع است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
ابواحمد حکیم بن لقمان، که از ابوعبدالله بن ابوحفص بخاری و دیگران روایت کرد. و ابوالحسن علی بن حسن بن عبدالرحیم قاضی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
ابواحمد حکیم بن لقمان، که از ابوعبدالله بن ابوحفص بخاری و دیگران روایت کرد. و ابوالحسن علی بن حسن بن عبدالرحیم قاضی از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)