معنی راوکی
- راوکی
- راوقی،
برای مثال بگذشت ماه روزه به خیر و مبارکی / پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی (ظهیرالدین فاریابی - ۲۵۰)
واژههای مرتبط با راوکی
راوکی
- راوکی
- آنچه که از راوق گذشته باشد، شراب صاف بیدرد
راوکی
- راوکی
- راوک. صاف و پالوده:
بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی
پر کن قدح ز بادۀ گلرنگ راوکی.
ظهیر فاریابی (از آنندراج)
رانکی
- رانکی
- تسمه عقب پالان که بر ران چارپا قرار گیرد پار دم
راوقی
- راوقی
- بی دُرد، بی غش، زلال
رانکی
- رانکی
- تسمۀ عقب پالان که روی ران ستور در زیر دم قرار می گیرد، پاردُم، قُشقون، پال دُم
ناوکی
- ناوکی
- منسوب به ناوک. یاتیرناوکی. تیر ناوک
رانکی
- رانکی
- تسمه عقب پالان که بر ران چهارپا قرار گیرد، پاردم
رانکی کسی بودن: کنایه از منحرف شدن از جاده عفاف یا دیانت
باوکی
- باوکی
- دهی از دهستان سیلاخوربخش الیگودرز بروجرد واقع در جنوب باختری الیگودرز. سکنۀ آن 896 تن. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
راونی
- راونی
- منسوب است به راون که شهری است از طخارستان در بلخ. (از انساب سمعانی)