- رامح
- نیزه دار، صاحب نیزه
معنی رامح - جستجوی لغت در جدول جو
- رامح
- سماک، سماک رامح، نیزه زن، نیزه دار
- رامح ((مِ))
- نیزه زن، نیزه دار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
فراغت، آسودگی، راحتی، شادی، خوشی، لذت، حظ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه، نام هیربد زردشتی
اطمینان خاطر
بخشاینده، آموزنده
چربیده، افزون، غالب، فائق، بازگردنده، با آینده
تیر انداز، پرتاب کننده
فرانسوی کنف سیام فریز سیامی پنجه مرغ از گیاهان
ماندنی کسی که در یک جای بماند و از آن جدا نشود
حسود، فقیر
شادی و طرب، عیش، سرور، خوشی
کهنه بکاره کهنه ای که به کار آید
پایدام ماده مرغی که پای بندند تا نرینگان بر آن فرود آیند و در دام افتند رامگ
سود دهنده
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
تراوش کننده
نیزه ساز
بخشنده، سخی
سر کش
برتر، بهتر، افزون، غالب
رمح ها، نیزه ها، جمع واژۀ رمح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
درخشنده، تابنده، فروغ دهنده، پرتوافکن، درخشان
رام بودن
قوس، تیرانداز، سنگ انداز
نوعی بازی با دو گروه شش نفره
قوس، تیرانداز، سنگ انداز
نوعی بازی با دو گروه شش نفره
آرامش، آسودگی، فراغ و سکون، سرود و آواز، شادی و عیش و طرب، برای مثال زمین بوسید شیرین کای خداوند / ز رامش سوی دانش کوش یک چند (نظامی۲ - ۳۱۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
رامش جان: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد،
کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان
زن نافرمان، زن چشم چران زن نافرمان زن سرکش، زن نگرنده به سوی مردان زن چشم چران، بلند عالی
درخشنده درخشنده تابان: و مخایل نجابت و تباشیرشهامت برجبین او لامح است. درخشنده