جدول جو
جدول جو

معنی راشح - جستجوی لغت در جدول جو

راشح(شِ)
تراوش کننده. ترشح کننده، خوی مانندی است که از سنگها برآید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد). (ناظم الاطباء). ج، رواشح. (المنجد) ، کوهی که بن آن تر باشد. ج، رواشح. (منتهی الارب) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و صاحب متن اللغه در ذیل رواشح آرد: کوههایی که تر شوند و چه بسا که در بن آنهاآب کمی گرد آید اگر این آب فزونی یابد آن را وشل نامند و اگر همچون خوی در لابلای سنگها جریان یابد راشح خوانده میشود. (از متن اللغه). رجوع به رواشح شود
لغت نامه دهخدا
راشح(شِ)
هر چیز که بر زمین رود از سوام و هوام. ج، رواشح. (المنجد). (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شتربچۀ برفتار آمده با مادر. ج، رواشح. (منتهی الارب) (المنجد) : فصیل راشح، شتربچۀ برفتار آمده با مادر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راشح
تراوش کننده
تصویری از راشح
تصویر راشح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راشن
تصویر راشن
(پسرانه)
آرامنده، ثابت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشل
تصویر راشل
(دخترانه)
راحیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشد
تصویر راشد
(پسرانه)
آنکه در راه راست است، دیندار، نام یکی از خلفای عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشا
تصویر راشا
(پسرانه)
راه عبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راجح
تصویر راجح
برتر، بهتر، افزون، غالب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده، رشوه ده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشد
تصویر راشد
کسی که به راه راست می رود، راه راست یافته، به راه راست رونده، دین دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشح
تصویر کاشح
ویژگی آنکه دشمنی خود را پنهان می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رامح
تصویر رامح
سماک، سماک رامح، نیزه زن، نیزه دار
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
رامح فلکی. سماک رامح. ستاره ای است سرخ و تابان بیرون از صورت عواواقع در میان دو ران صورت عوا. رجوع به سماک شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از منازل آباد در عراق و حیره است. (از معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
صاحب نیزه. (منتهی الارب). نیزه دار. (آنندراج) (غیاث اللغات) (دهار) (مهذب الاسماء). اشاره بسربازان پیاده است که نیزه دار بودند. (قاموس کتاب مقدس) ، نیزه زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (از منتخب اللغات). نیزه زننده. (مهذب الاسماء).
- ثور رامح، گاوی که دو شاخ داشته باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رائح. اسم فاعل از ریشه ’روح’، کسی که در شبانگاه آید. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، روح. (المنجد). شبانگاه آینده. (منتهی الارب) ، کسی که در شبانگاه کاری کند. ج، رایحون، مرد شادمانی کننده. ج، رایحون، مردی که در افعال مشابه پدر باشد. ج، رایحون. (ناظم الاطباء) ، باران شبانگاهی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
اذکی: هو ارشح فؤاداً. (منتهی الأرب).
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دشمنی پنهان دارنده و دور از دوستی. الحدیث: افضل الصدقه علی ذی الرحم الکاشح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دشمنی پنهانی. (دهار). دشمنی که دشمنی در دل دارد و ظاهر نکند. بدگو. ج، کاشحون، کاشحین
لغت نامه دهخدا
(مَ شِ)
جمع واژۀ مرشح. (دستورالاخوان). رجوع به مرشح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راشد
تصویر راشد
براه شونده، هدایت یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راجح
تصویر راجح
چربیده، افزون، غالب، فائق، بازگردنده، با آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامح
تصویر رامح
نیزه دار، صاحب نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بودار، شب آینده، باران شبانگاه، گاو پدرام (وحشی) بو دهنده، بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشن
تصویر راشن
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رامح
تصویر رامح
((مِ))
نیزه زن، نیزه دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راشد
تصویر راشد
((ش ِ))
به راه راست رونده، راه راست یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایح
تصویر رایح
((یِ))
بو دهنده، بو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابح
تصویر رابح
((بِ))
سودبخش، سودآور، نافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راجح
تصویر راجح
((جِ))
غالب آمده، چربیده
فرهنگ فارسی معین
رشوه دهنده و رشوه گیرنده. راشیتیسم عارضه نرم شدن استخوان های بدن که بر اثر کمبود ویتامین D و کمبود املاح کلسیم در بدن حاصل می شود
فرهنگ فارسی معین