جدول جو
جدول جو

معنی راش - جستجوی لغت در جدول جو

راش
در صنعت سینما، اصطلاح راش (Rushes) یا دالی (Dailies) به نسخه های اولیه و خام فیلمبرداری روزانه اشاره دارد که قبل از انجام ویرایش های نهایی، به کارگردان و دیگر اعضای تیم تولید نمایش داده می شود. این نسخه ها معمولاً شامل تمامی صحنه ها و برداشت هایی هستند که در طول یک روز فیلمبرداری ضبط شده اند. بررسی راش ها به تیم تولید کمک می کند تا کیفیت صحنه های ضبط شده را ارزیابی کرده و تصمیمات لازم برای بازنگری، اصلاح یا ادامه فیلمبرداری را اتخاذ کنند.
اهمیت راش ها در فرآیند تولید فیلم
1. ارزیابی کیفیت فیلمبرداری:
- کارگردان و فیلمبردار می توانند با مشاهده راش ها، کیفیت صحنه ها از نظر نورپردازی، زاویه دوربین، بازیگری و دیگر جزئیات فنی را بررسی کنند.
2. تصمیم گیری درباره برداشت ها:
- مشاهده راش ها به کارگردان این امکان را می دهد که تصمیم بگیرد کدام برداشت ها مناسب هستند و کدام ها نیاز به بازنگری و فیلمبرداری مجدد دارند.
3. هماهنگی و اصلاحات:
- با دیدن راش ها، تیم تولید می تواند ناهماهنگی ها و اشکالات موجود را شناسایی و برای اصلاح آنها برنامه ریزی کند.
4. حفظ پیوستگی (Continuity):
- بررسی روزانه راش ها به تیم تولید کمک می کند تا اطمینان حاصل کنند که پیوستگی و هماهنگی صحنه ها حفظ شده و خطاهای پیوستگی به حداقل رسیده است.
فرآیند بررسی راش ها
1. نمایش روزانه:
- راش ها معمولاً هر روز پس از پایان فیلمبرداری یا در آغاز روز بعد به نمایش گذاشته می شوند. این جلسات نمایش می توانند در مکان های مختلفی مانند استودیو، دفاتر تولید یا حتی در سایت فیلمبرداری برگزار شوند.
2. نکته برداری و تحلیل:
- کارگردان، فیلمبردار و دیگر اعضای کلیدی تیم تولید، یادداشت برداری و تحلیل صحنه ها را انجام می دهند تا بازخوردهای لازم برای اصلاحات ارائه شود.
3. تصمیم گیری و برنامه ریزی:
- پس از مشاهده و تحلیل راش ها، تصمیمات لازم برای بازنگری، فیلمبرداری مجدد یا ادامه فیلمبرداری اتخاذ می شود.
ابزارها و فناوری ها
- پروژکتورها و نمایشگرها:
- برای نمایش راش ها از پروژکتورها یا نمایشگرهای بزرگ استفاده می شود تا تمامی جزئیات به خوبی قابل مشاهده باشند.
- نرم افزارهای ویرایش:
- در مراحل پیشرفته تر، نرم افزارهای ویرایش فیلم مورد استفاده قرار می گیرند تا تغییرات و اصلاحات مورد نیاز به سرعت اعمال شوند.
تاثیرات راش ها بر کیفیت نهایی فیلم
راش ها به عنوان یک ابزار کلیدی در فرآیند تولید فیلم، تاثیر زیادی بر کیفیت نهایی فیلم دارند. با امکان بررسی و ارزیابی مداوم صحنه ها، کارگردان و تیم تولید می توانند از بهبود و اصلاح مشکلات پیش از ورود به مراحل پایانی ویرایش اطمینان حاصل کنند. این فرآیند به بهبود کیفیت کلی فیلم و افزایش رضایت مخاطبان کمک می کند.
نتیجه گیری
راش ها بخش حیاتی از فرآیند تولید فیلم هستند که به تیم تولید اجازه می دهند تا کیفیت فیلمبرداری را ارزیابی کرده، مشکلات را شناسایی و اصلاحات لازم را انجام دهند. با بررسی روزانه راش ها، کارگردان و تیم تولید می توانند اطمینان حاصل کنند که فیلم نهایی به بهترین شکل ممکن ساخته شود و تجربه ای لذت بخش برای مخاطبان ایجاد کند.
تصویری از راش
تصویر راش
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
راش
انبار غله، خرمن غلۀ پاک شده
درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، الش، قزل آغاج، قزل آغاجغ، قزل گز، چهلر، چلر، آلوش، الاش، مرس، آلش، آلاش، راج
تصویری از راش
تصویر راش
فرهنگ فارسی عمید
راش
سست و ضعیف، (آنندراج)،
- جمل راش، شتر سست پشت، (منتهی الارب)، شتر پست پشت، (ناظم الاطباء)،
، شتری که صاحب گوش بسیارموی بود، (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)،
- رمح راش، نیزۀ سست و ضعیف، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
راش
توده و انبار غلۀ پاک شده را گویند مرادف جاش، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (از فرهنگ رشیدی)، توده و انبار غله، (غیاث اللغات)، توده و انبار غلۀ پاک شده و از کاه برآورده را گویند، (برهان) (از ناظم الاطباء)، انبارغله، چاش نیز گویند، (شعوری ج 2 ورق 7)، انبار غله که آن را جاش هم گویند، (از فرهنگ سروری) (فرهنگ خطی)، درختی است که در جنگلهای ایران موجودمیباشد، چوب آن برای ساختمان منازل دهاقین استعمال میشود، این درخت از 650 تا 2000 گزی در جنگلهای مرطوب آستارا، دیلمان، کلارستان، نور، کجور دیده میشود، (یادداشت مؤلف)، زان، بشجیر، عیش السیاح، شجره النبع، نبع، شریان، شوحط، چهلر، راج، آلاش، (یادداشت مؤلف)، درخت راش از تیره فاقاسیا و از جنس فاقوس میباشد یک گونۀ آن فاقوس سیلواتیکا در جنگلهای کرانۀ دریای مازندران نام برده شده است، این درخت را در گیلان، رامسر، کجور و کلارستق، راش، در آستارا، قزل گز در درفک و طوالش، الوش و آلاش، در نور، چلر، در مازندران، مرس، و در گرگانرود، قزل آغاج می خوانند، درخت راش در جلگه تقریباً نایاب است، ولی در بلندی های کوهستانها فراوان میباشد، در گیلان و مازندران در ارتفاع بیش از دو هزار متر از سطح دریا جنگلهای خالص آن یافت میشود، راش درختی است سایه پسند و از اینرو دارای شاخ و برگ فراوان میباشد، نهال جوان آن از سرمای سخت زود گزند می بیند و بویژه سرمای بهاره برگهای آن را نابود میسازد، گرمای زیاد نیز برای آن زیانبخش است، در نقاط سرد خوب جست نمی دهد ولی در جاهای گرم تا اندازه ای بهتر جست میدهد، توان گفت که درخت راش دارای ریشه های سطحی است و برای جنگلهای خاکهای کم ژرفا و آهکی شایسته میباشد، در جنگلهای انبوه از شصت تا هشتاد سالگی ولی درفضای باز از 40 تا 50 سالگی بار میدهد، در خاکهای خوب هر 5 یا 6 سال یکبار و در آب و هوای ناسزگار هر 15 سال یکبار میوۀ فراوان میدهد، میوه اش 5 تا 7 درصدروغن دارد، قد آن خیلی بزرگ میشود و به 35 متر و قطر یک متر و نیم میرسد، عمر آن 200 تا 250 سال میباشد، چوب آن برای ساختن در و پنجره و تراورس راه آهن و میز و صندلی و مبل و صندوق و غیره بکار میرود و مصرف آن بیش از دیگر چوبها است، از سلولز آن پارچه های ابریشمی لطیف و خوب میسازند، زغال و هیزم آن نیز پسندیده است، (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 164)، و نیز رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 صفحات 118، 125، 121، 128 شود
لغت نامه دهخدا
راش
پر مرغ، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مرغی که پر درآورده، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
راش
سست و ضعیف
تصویری از راش
تصویر راش
فرهنگ لغت هوشیار
راش
توده غله پاک شده، انبار غله، نام درختی جنگلی که چوب بسیار محکمی دارد و در کوهستان های شمال ایران می روید
تصویری از راش
تصویر راش
فرهنگ فارسی معین
راش
گاو سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راشن
تصویر راشن
(پسرانه)
آرامنده، ثابت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشا
تصویر راشا
(پسرانه)
راه عبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشد
تصویر راشد
(پسرانه)
آنکه در راه راست است، دیندار، نام یکی از خلفای عباسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشل
تصویر راشل
(دخترانه)
راحیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده، رشوه ده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راشد
تصویر راشد
کسی که به راه راست می رود، راه راست یافته، به راه راست رونده، دین دار
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نوعی از پارچه است که راست نیز گویند. (از دزی ج 1 ص 496)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث راش. (منتهی الارب). ناقه راشه، ناقۀ سست و ضعیف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به راش و رأش شود
لغت نامه دهخدا
بلده ای باقصای خراسان و آن آخر حدود خراسان باشد، (از معجم البلدان)، قصبه ای است در اقصای خراسان و در 80 فرسنگی ترمذ، که بسبب وقوع این قصبه در بین دوکوه، حملۀ اقوام مغول بکشورهای اسلامی برای غارت ازاینجا شروع شده است، و فضل بن یحیی برمکی دروازۀ محکمی برای آن ساخته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
هر چیز که بر زمین رود از سوام و هوام. ج، رواشح. (المنجد). (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شتربچۀ برفتار آمده با مادر. ج، رواشح. (منتهی الارب) (المنجد) : فصیل راشح، شتربچۀ برفتار آمده با مادر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
تراوش کننده. ترشح کننده، خوی مانندی است که از سنگها برآید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد). (ناظم الاطباء). ج، رواشح. (المنجد) ، کوهی که بن آن تر باشد. ج، رواشح. (منتهی الارب) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و صاحب متن اللغه در ذیل رواشح آرد: کوههایی که تر شوند و چه بسا که در بن آنهاآب کمی گرد آید اگر این آب فزونی یابد آن را وشل نامند و اگر همچون خوی در لابلای سنگها جریان یابد راشح خوانده میشود. (از متن اللغه). رجوع به رواشح شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
غلام الموفق بود که وقتی صاعد خلیفه را نسبت به یوحنابن بختیشوع بدبین کرده بود و اموال او را تصرف کرده بودند الموفق فرمان داد تا صاعد و راشد اموال یوحنا را به او بازگردانندو خشنودی او را جلب کنند. (از عیون الانباء ص 202)
فاسی. ابن الولید مکنی به ابوراشد. فقیه مالکی از اهل فاس بود و دو کتاب ’الحلال و الحرام’ و ’حاشیه علی المدونه’ در فقه از مؤلفات اوست. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34)
کوفی. ابن مضارب، از امرا و بزرگان کوفه بود که به اتفاق شمر بن ذی الجوشن و دیگران با مختار به محاربه پرداخت. (از حبیب السیر چ خیام تهران ج 2 ص 140)
ابن عبدرب. که بگفتۀ ابن عساکرحضرت رسول نامه ای به او نوشته است. شاید همان راشد سلمی ابن عبدربه باشد. (از الاصابه ج 1 قسم اول ص 2)
ابن عمرو: در سال 42 هجری قمری بفرمان معاویه به سند لشکر کشید و دست بغارت و تاراج زد. (از حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 ص 116)
ثقفی، ابن معدان بن عبدالرحیم مکنی به ابومحمد از محدثان بود و از نعمان جد راشدیین روایت کرد و فرزندش احمد هم از او روایت دارد. (ذکر اخبار اصفهان ج 1). و رجوع به کتاب المصاحف ص 119 و کتاب حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره ص 118 شود
سلمی. ابن حفض مکنی به ابواثیله، که از طرف حضرت رسول بنام راشد تسمیه شده است، راشد در فتح مکه حاضر بوده است. او طبع شاعری داشته و درباره شکستن و برانداختن بتها شعری گفته است. (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3). رجوع به الاصابه ج 1 شود
حنبلی. ابن علی، مرد فاضلی از اهل نجد بود. رسالۀ ’مثیرالوجد فی معرفهانصاب ملوک نجد’ از تألیفات اوست. او بعد از سال 1291 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 34)
ابن زفر. غلام سلمه بن عبدالملک بود و در عصر عمر بن عبدالعزیزمیزیست. وی از پدر خود زفر روایاتی درباره ولید و عمر دارد. رجوع به سیره عمر بن عبدالعزیز ص 248 شود
غلام المعتضد خلیفۀ عباسی بود که خلیفه حکومت همدان و نواحی آن را به او داد. پس راشد به دینور رفت و در همانجا درگذشت. (از مجمل التواریخ والقصص ص 367)
بستی. جاحظ از قول ابوالحسن مدائنی حکایتی درباره گفتگوی کنیزی با او آورده است. (از البیان و التبیین ج 2 ص 144)
صنعانی. ابن داود مکنی به ابوالمهلب از محدثان و جزء تابعیان بود. رجوع به ابوالمهلب در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام سرزمینی است در بین کرمان و سیستان. رجوع به راشاک در همین لغت نامه و تاریخ سیستان حاشیۀ ص 245 و ابن خرداد به ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
براه شونده. (از منتهی الارب). هدایت یابنده و در حدیث آمده است: علیکم بسنتی سنه الخلفاء الراشدین من بعدی. (از اقرب الموارد). راه راست رونده. (فرهنگ اشتینگاس). کسی که براه راست است. (فرهنگ نظام). راه راست یابنده. (آنندراج). بر راه راست. (یادداشت مؤلف). رشید. راه برده و راه بردار. (یادداشت مؤلف). نمایندۀ راه راست. (ناظم الاطباء). راست نماینده. (یادداشت مؤلف) ، دیندار و متدین. ج، راشدون و راشدین. (اقرب الموارد).
- ام راشد، کنیۀ موش است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
تیراندازنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیرانداز. (از اقرب الموارد) ، کماندار، کمانکش، تیزنگرنده، تیر بنشانه زده شده. (ناظم الاطباء).
- سهم راشق، یعنی مرشوق، یعنی انداخته شده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز واقع در 75هزارگزی خاوری اردکان و هزارگزی راه فرعی بیضا به زرقان که جمعیت آن 14 تن میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل که در 15هزارگزی شمال بنجار و 4هزارگزی راه مالرو بنجار به خمک واقع است جلگه ای گرم معتدل و سکنه آن 636 تن میباشد، آب آن از رودخانه هیرمند تأمین میشود، و محصول آن غلات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و کرباس بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
از تراژدی نویسان فرانسه بود که در سال 1820 میلادی در سویس در یک خانوادۀ کتابفروش یهودی آلزاس بدنیا آمدو در ده سالگی روزی در یکی از کوچه های لیون آواز میخواند ناگاه کسی که به موسیقی کلیسا آشنایی داشت متوجه وی شد و او را به مدرسه موسیقی خود پذیرفت. وی در سال 1858 میلادی در ایالت کانه در پروانس درگذشت
لغت نامه دهخدا
نام جد افراسیاب است، صاحب مجمل التواریخ آرد: افراسیاب بن بشنک بن راشن بن زادشم ابن توربن افریدون، (مجمل التواریخ والقصص ص 28)
لغت نامه دهخدا
پاره ده، پاره دهنده، رشوه ده، رشوه دهنده، مقابل مرتشی یعنی رشوه خوار و رشوه گیر، (از یادداشت مؤلف)، پاره دهنده، و فی الحدیث: لعن اﷲ الراشی و المرتشی و الرائش یعنی دهنده و گیرنده و سعی کننده در میان آنها، (آنندراج) (منتهی الارب)، پاره و رشوه دهنده، (ناظم الاطباء)، رشوت دهنده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) (غیاث اللغات)، به عربی رشوت دهنده را گویند و رشوه زری است که در ازای فتوی دهند و ستانند و سرجوش دیگ طمع ارباب شرع انور است، (لغت محلی شوشتر خطی متعلق بکتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راشح
تصویر راشح
تراوش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشد
تصویر راشد
براه شونده، هدایت یابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشق
تصویر راشق
تیراندازنده، کماندار، کمانکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشن
تصویر راشن
آرمنده و ثابت، برجای و برقرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشی
تصویر راشی
رشوه دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راشد
تصویر راشد
((ش ِ))
به راه راست رونده، راه راست یافته
فرهنگ فارسی معین
رشوه دهنده و رشوه گیرنده. راشیتیسم عارضه نرم شدن استخوان های بدن که بر اثر کمبود ویتامین D و کمبود املاح کلسیم در بدن حاصل می شود
فرهنگ فارسی معین