جدول جو
جدول جو

معنی راسیا - جستجوی لغت در جدول جو

راسیا
یا: راسیکا، نام قدیم ناحیۀ ینگی بازار، و این اسم پس از قرن نهم میلادی بقومی معروف به راسیان یا راسیکان که در همان ناحیه اقامت داشتند اطلاق میشد، افرادی ازاین قوم امروزه درمجارستان پیدا میشوند، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایا
تصویر رایا
(پسرانه)
آنکه خداوند به او توجه دارد، نام مردی از بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رابیا
تصویر رابیا
(دخترانه)
مشهور، نامدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از راسی
تصویر راسی
استوار، بر جای مانده، راسخ، ثابت، پابرجا، محکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راستا
تصویر راستا
زمینۀ موردنظر، مورد، باره مثلاً در راستای بهبود کیفیت، در این راستا،
در ریاضیات امتداد، مقابل چپ، راست
به راستای: در حق، دربارۀ مثلاً به راستای تو
فرهنگ فارسی عمید
(شَیْ یا)
که آن را راشیا الوادی نیز میگویند شهری است در لبنان و در آنجا قلعه ای است که بامرای شهابیان اختصاص دارد و در آنجا شبلی عریان باقشون ابراهیم پاشا در سال 1840 میلادی بجنگ پرداخت و نیز در این شهر در سال 1925 میلادی بین قوای فرانسه و سواران دروز جنگی اتفاق افتاده است. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
ابوالفضل جعفر بن محمد بن فضل، که منسوب است به راس عین، او از ابونعیم کوفی روایت دارد و ابویعلی موصلی و دیگران از او روایت کرده اند، (از الانساب سمعانی و لباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
ثابت، راسخ، ج، رواسی، (اقرب الموارد)، ثابت و استوار، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، محکم و برجای مانده، لنگرانداخته شده مانند کشتی، غیرمتحرک، (ناظم الاطباء)، محکم، بیخ آور: کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قدّس روحه نجماً ثاقباً و حلمه جبلا راسیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)، و آشیانه ای گرفتند بر شقی راسخ و شعبی راسی که هوای او معتدل و خوش، و مرغزار او نزه و دلکش بود، (سندبادنامه ص 12)، چون در معنی با راسخ نزدیکتر است در ادب فارسی غالباً با آن مترادف آید: چون امضاء این عزیمت ... در صمیم دل ... راسخ و راسی شد، (تجارب السلف)، کوه بیخ آور، (دهار)
لغت نامه دهخدا
کسی که خداوند به او متوجه است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
اسم مردی که پسرانش بازر و بابل مراجعت کردند، (قاموس کتاب مقدس)
مردی از سبط راوبین و پسر لیخا، (از قاموس کتاب مقدس)
پسر شوبال بن یهودا، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
بلغت زندو پازند بمعنی سینه است که بعربی صدر خوانند. (برهان) (انجمن آرای ناصری). این کلمه هزوارش است و در اصل آسیا ست که در پهلوی ور گویند بمعنی بر و سینه
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
سیاه در مقابل سفید. (برهان) (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
که تلفظ ترکی آن رافیه است، نام قصبه ای است در سرحد مصر و سوریه و 18 میلی جنوب باختری غزه که امروزه رفح نامیده میشود، (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)، رجوع به رفح در این لغتنامه و ایران باستان ج 3 ص 2106 شود
لغت نامه دهخدا
ژان، شاعر فرانسوی (1639 - 1699م،) وی در شان پانی واقع در ناحیت فرته میلون بدنیا آمد و در پورروایال شاگرد گوشه نشینان گشت، پدر و مادرش میخواستند که او کشیش یا وکیل مرافعه گردد اما راسین شاعر از آب درآمد، در عروسی شاه قصیده ای گفت وپانصد لیره صله گرفت و مقارن این ایام با مولیر و بوالو آشنا گشت، راسین پس از تصنیف دو تراژدی متوسط بسال 1667 میلادی در بیست و هشت سالگی نخستین شاهکار خویش ’آن دروماک’ را نوشت و 6 تراژدی دیگر را که شش شاهکار بشمار است در ده سال نوشت ’فدر’ پرمایه ترین اثر او را مشتی حسود دستخوش هوی و هوس خود کردند و جمعی را پول دادند تا هنگام نمایش آن صفیر بزنند و از این راه اظهار نفرت و بیمیلی نمایند، اندوه و غضبی که از این کار در راسین راه یافت و نیز شغل وقایعنگاری شاه او را از تآتر روگردان کرد ولیکن مدتی بعد بخواهش مادام دومن تنون مؤسس پرورشگاه دختران نجیب زاده دوشاهکار یکی بنام استر و دیگری آتالی که موضوعشان از انجیل اقتباس شده است تصنیف کرد، (از تاریخ قرون جدید آلبر ماله ترجمه سید فخرالدین شادمان ص 236)
لغت نامه دهخدا
شهری است در ایالت ویسکانسن از ممالک متحدۀ آمریکا، که در کنار دریاچۀ میشیگان و در دهانۀ رود خانه روت و 56هزارگزی شیکاگو واقعست و برطبق آمار سال 1950 میلادی دارای 70749 تن جمعیت میباشد، در این شهر کارخانه های کاغذسازی، دباغی، ماهوت بافی و واگون سازی وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کوه استوار. (دهار). مؤنث راسی. رجوع براسیات و رواسی شود.
- قدر راسیه، دیگ بزرگ که همواره جهه کلانی بر یکجای بماند. ج، رواسی، راسیات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مدح. ستایش. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 2)
لغت نامه دهخدا
سامی افندی یواکیم (متوفای 1927م،) از ادباء سوریه مقیم برازویل بوده کتابش الواجبات است درباره تهذیب اجتماع که بپدرش یواکیم مسعود الراسی اهداء کرده است و آن را بدو باب قسمت کرده: باب اول واجبات عامه و دوم واجبات انفرادی که ببعضی از افراد اختصاص دارد، (از معجم المطبوعات ج 1)
لغت نامه دهخدا
مرکب از شا مخفف شاه و سیاه مخفف سیاه، لقبی بود که بمزاح به مرحوم سیدعبداﷲ بهبهانی در دورۀ اول مجلس می داده اند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دیوی از تابعان اهرمن چنانکه ساستا، (شعوری) (استینگاس) (آنندراج از فرهنگ فرنگ) (ناظم الاطباء) :
در بدی و کدی توئی منحوس
ساستاسا و ساسیا آسا،
فرالاوی،
این بیت در لغت فرس و منابع معتبر نیامده و مأخذ شعوری که خود مأخذ دیگران قرار گرفته معلوم نیست
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ راسیه که بمعنی کوه استوار است، (آنندراج) (غیاث اللغات)، راسیات ورواسی جمع واژۀ راسیه، (دهار)، جمع واژۀ راسیه، (منتهی الارب) :
- جبال راسیات، کوههای محکم و استوار، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) :
با تو گویند این جبال راسیات
وصف حال عاشقان اندر ثبات،
مولوی،
رجوع به راسیه شود،
- قدور راسیات، دیگهای بزرگ که همواره جهت کلانی بر یکجای بماند، (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) : یعلمون له ما یشاء من محاریب ... و قدور راسیات، (قرآن 13/34)
لغت نامه دهخدا
(بْرا)
نوعی صعتر. (یادداشت مؤلف). الیوسیون. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به صعتر شود، سرازیر. (آنندراج) ، درهم و برهم و مخلوط. (ناظم الاطباء). مختلف
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آلو. (ناظم الاطباء). درختی است چون آلو که بار آن شبیه انگور سیاه است و در مصر آن را شفتالوی خرس (خوخ الدب) نامند. (از اقرب الموارد). و رجوع به قراصیا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جراسیا
تصویر جراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراسیا
تصویر سراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراسیا
تصویر قراسیا
آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسیات
تصویر راسیات
جمع راسیه، ایستاها کوه های استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسا
تصویر راسا
مستقیما، مستقلاً، جدا، شخصاً، علیحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستا
تصویر راستا
راه و صراط، مقابل، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسیه
تصویر راسیه
استوار ایستا، کوه استوار
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تلخه دار از گیاهان درختچه ایست از تیره عرعرها بارتفاع 2 تا 3 متر و دارای شاخه های نا منظم و برگهای متناوب و شامل 3 تا 5 برگچه بی کرک و کامل که بطور خود رو در آمریکای جنوبی میروید. گلهایش قرمز و بدون بو و منظم و مجتمع بصورت خوشه و شامل کاسه بسیار کوچک مرکب از 3 تا 5 کاسبرگ و 5 گلبرگ و 10 پرچم است. تخمدانش دارای 5 خانه و میوه اش شفت و سیاه رنگ مرکب از 5 تقسیم است و درون هر تقسیم یک دانه قرار دارد. چوب کاسیا سفید رنگ است ولی لکه های زرد رنگی بر روی آن قابل تشخیص میباشد. چوب مزبور بدون بو و دارای طعم بسیار تلخ است و دارای ماده تلخی است که مورد استعمال دارویی دارد و بصورت گرد و قطعاتش بصورت دم کرده یا خیسانده و یا عصاره هر دو در طب به عنوان تقویت کننده دستگاه گوارش مصرف میشود. پس از مصرف کردن چوب کاسیا حرکات دودی شکل روده زیاد میشود و ترشحات صفر او بزاق و همچنین ترشحات شیر افزایش می یابد. گاهی دم کرده چوب کاسیا را بصورت تنقیه جهت از بین بردن کرمک مصرف میکنند. چوب کاسیا در بازار بنام چوب سورینام عرضه میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسی
تصویر راسی
ثابت، راسخ، استوار، محکم، بیخ آور، سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راستا
تصویر راستا
راستی، راست، جانب راست، امتداد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راستا
تصویر راستا
امتداد، سمت، ضلع، جهت
فرهنگ واژه فارسی سره
راستی، امتداد، محاذی، جهت، سمت، سو، صوب
متضاد: کجی، کژی
فرهنگ واژه مترادف متضاد