- راسخین
- جمع راسخ، پایدارها استواران جمع راسخ راسخون
معنی راسخین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
جمع راسخ، پایدارها استواران جمع راسخ راسخین
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
حقیقی، واقعی
راستی، حقیقی، واقعی، برای مثال حاسدم گوید چرا باشی تو در درگاه شاه / اینت بغضی آشکارا، اینت جهلی راستین (منوچهری - ۹۰)
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آرامش تن، موسیقی دان عهد ساسانیان، نام یکی از نوازندگان و موسیقیدانان در زمان ساسانیآنکه واضع ساز چنگ بوده است
حقیقت، واقعیت
جمع راحم بخشایندگان رحم کنندگان، جمع راحم، بخشایندگان
کوچ کننده رحلت کننده کوچنده جمع راحلین، جمع راحل، راهیان فراروان فراپروازان
جمع راکع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع راکب، شتر سواران سواران جمع راکب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سواران
نویسنده محرر محرر کتاب. یا راقم (این) سطور نویسنده از خود چنین تعبیر آورد، بافنده جامه جمع راقمین
جمع راهب، هیرسایان جمع راهب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع راغب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع راشد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) راشدون: خلفای راشدین
مونث راسی: بند گوش ریسمانی که پشت گوش ستور می نهند
بمعنی حقیقی و واقعی
جمع حاسد
طرفداران معاویه در مقابل علی بن ابی طالب
خلفای راشدین، چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عمر، عثمان و علی)، خلفای اربعه
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، یاسمن، سمن، یاسم، سجلاط
جمع فاسق، دژوندان بلادگان ناراستکاران
فرانسوی نخستین اشکوب دوونی زبرین فرانی
پارسی تازی گشته فراسکین گیاه باد آورد دارابی
جمع قاسم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
جمع قاسط، ستمکاران
گلی خوشبو برنگ زرد یا کبود یا سفید که اسانس آنرا میگیرند