نام دهی بوده در بخارا، نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان بدین دیه باشیده اند و در اسلام همچنین بوده است و ابومسلم رحمه اﷲ چون ببخارا رسیده بدین دیه مقام کرده است و افراسیاب بنا کرده است این دیه را، و افراسیاب هر گاهی که بدین ولایت می آمده جز بدین دیه بجای دیگر نباشیده است و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دوهزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام، وی بطلب خون پدر بدین ولایت آمد با لشکری عظیم، افراسیاب دیه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گرد حصار با لشکر خویش بنشست و در مقابلۀ وی دیهی بنا کرد و آن دیه را رامش نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیه آبادان است و در دیه رامش آتشخانه نهاد و مغان چنین گویند که آن آتشخانه قدیمتر از آتشخانه های بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و شکست، گور افراسیاب دردرِ شهر بخاراست بدروازۀ معبد بر آن تل بزرگ که پیوسته است بتل خواجه امام ابوحفص کبیر رحمهاﷲ علیه، واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مصریان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمد بن جعفرگویدکه از این تاریخ سه هزار سال است، واﷲ اعلم، (تاریخ بخارا نرشخی ص 19 و 20)، بعد از آن پادشاه دیگر که شداسکجکت و شرغ و رامتین بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 7)، بنظر میرسد که این لغت رامیتن باشد چنانکه در آن کلمه خواهد آمد، رجوع به رامیتن در همین لغت نامه شود
واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز و برخی وی را با رام (رامین) عاشق ویس یکی دانسته اند: خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش زآنکه مستان را سحرگه بانگ چنگ رامتین، فرخی، حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس بازنشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین، منوچهری، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که ببرچنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بر فلک برداشته خورشید جام و آنگهی بر سما بنواخته ناهید چنگ رامتین، عبدالواسع جبلی، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که به برِ چنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بربسته مرغ زیر و بم چنگ در گلو بی اهتمام باربد و سعی رامتین، قآانی، رامشگر از آهنگ شد غوغافکن در چارحد بر لب سرود باربد درچنگ چنگ رامتین، قاآنی، گفتی بسحر تعبیه کرده ست نوبهار در چنگ مرغ زمزمۀ چنگ رامتین، قاآنی، تا آن بمی طرازد آن جام زرفشان را تا این نکو نوازد آن چنگ رامتین را، قاآنی، و رجوع به فرهنگهای رشیدی، برهان، انجمن آراء، شرفنامۀ منیری، و شعوری و مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب ص 102 شود
رامیثن. نام قصبه ای است بزرگ از ولایت بخارا، معمور و آباد و از آنجاست خواجه علی رامیتنی که او را خواجۀ عزیزان گویند. (آنندراج) (از برهان) (از شعوری ج 2 ورق 11) (انجمن آرا) (رشیدی) (از ناظم الاطباء). این کلمه در معجم البلدان ’رامیثن’ و در تاریخ بخارا ص 7 و 19 و 20 رامتین آمده و چنانکه گذشت آنرا ’رامش’یا ’رامتین’ خوانده و افزوده است که برای خوشی نام آن را ’رامش’ کردند، از ارتباط بین رامش و رامتین و رامین نوشتۀ تاریخ بخارا درست بنظر می آید ولی علاوه بر آنندراج و برهان و فرهنگهای دیگر که آن را رامیتن ضبط کرده اند، آقای سعید نفیسی در احوال و اشعار رودکی ج 1 صفحات 63 و 74 و 75 و 225 و 354 آنرا ’رامیتن’خوانده و بخصوص در ص 74 گفته است: ’از آنچه مؤلفین قرون اول اسلام از مردم این نواحی نقل کرده اند شهر بخارا از بلخ هم قدیمتر بوده است، یکی از شهرهای بخاراباسم رامیثن یا ریامیثن یا آریامیثن یا رامیثنیه بوده است که تا قرن هشتم به اسم رامیتن معروف به وده و خواجۀ عزیزان علی نساج رامیتنی از عرفای نامی آن زمان از مردم آنجا بوده و خواجه عزیزان ضمناً در رباعی ذیل نام مسقطالرأس خویش را آورده است: ’... پا از سر خود ساز بیا رامیتن’ آقای نفیسی سپس بنقل از دایرهالمعارف اسلام گوید: ’اثری از این شهر امروز به اسم (چهارشنبه رامیتن) هنوز باقیست’. با توجه بنوشتۀ معجم البلدان و آنندراج و برهان و رشیدی و ناظم الاطباء و بخصوص احوال و اشعار رودکی و باستناد رباعی مذکور در مادۀ رامیتنی شکی نمی ماند که رامیتن (با تقدیم یاء بر تاء) درست است نه رامتین. و رجوع به رامیتنی (خواجه علی...) شود