دهیست از دهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار، در 42هزارگزی جنوب خاوری جغتای، واقع در سر راه مالرو نقاب به سبزوار، هوای آن کوهستانی و معتدل است و دارای 812 تن جمعیت میباشد، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده آن غلات، زیره، کنجد است، شغل مردم کشاورزی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ شهرستان کرج در 23هزارگزی باختری کرج و هفت هزارگزی راه شوسۀ کرج به قزوین، این دهکده در جلگه واقع شده ودارای آب و هوای معتدل و 762 تن سکنه میباشد، آب آن از قنات و رود کردان تأمین میشود، و محصول آن غلات، صیفی، بنشن، چغندرقند و انگور و شغل اهالی کشاورزی و گله داری است، از کنار راه شوسۀ کرج - قزوین از طریق قهوه خانه علیخان سلطانی میتوان ماشین برد، از بناهای قدیمی مزار دو امام زاده دارد که یکی به امامزاده شعیب مشهور است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام دهی بوده در بخارا، نرشخی در تاریخ بخارا گوید: رامتین کهندزی بزرگ دارد و دیهی استوار است و از شهر بخارا قدیمتر است و در بعضی کتب آن دیه را بخارا خوانده اند و از قدیم باز مقام پادشاهان است و بعد از آنکه بخارا شهر شد پادشاهان زمستان بدین دیه باشیده اند و در اسلام همچنین بوده است و ابومسلم رحمه اﷲ چون ببخارا رسیده بدین دیه مقام کرده است و افراسیاب بنا کرده است این دیه را، و افراسیاب هر گاهی که بدین ولایت می آمده جز بدین دیه بجای دیگر نباشیده است و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دوهزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام، وی بطلب خون پدر بدین ولایت آمد با لشکری عظیم، افراسیاب دیه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گرد حصار با لشکر خویش بنشست و در مقابلۀ وی دیهی بنا کرد و آن دیه را رامش نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیه آبادان است و در دیه رامش آتشخانه نهاد و مغان چنین گویند که آن آتشخانه قدیمتر از آتشخانه های بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و شکست، گور افراسیاب دردرِ شهر بخاراست بدروازۀ معبد بر آن تل بزرگ که پیوسته است بتل خواجه امام ابوحفص کبیر رحمهاﷲ علیه، واهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مصریان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمد بن جعفرگویدکه از این تاریخ سه هزار سال است، واﷲ اعلم، (تاریخ بخارا نرشخی ص 19 و 20)، بعد از آن پادشاه دیگر که شداسکجکت و شرغ و رامتین بنا کرد، (تاریخ بخارا ص 7)، بنظر میرسد که این لغت رامیتن باشد چنانکه در آن کلمه خواهد آمد، رجوع به رامیتن در همین لغت نامه شود
واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز و برخی وی را با رام (رامین) عاشق ویس یکی دانسته اند: خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش زآنکه مستان را سحرگه بانگ چنگ رامتین، فرخی، حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس بازنشناسد کسی بربط ز چنگ رامتین، منوچهری، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که ببرچنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بر فلک برداشته خورشید جام و آنگهی بر سما بنواخته ناهید چنگ رامتین، عبدالواسع جبلی، چنین شراب و چنین ساقیی بنگریزد ز مطربی که به برِ چنگ رامتینش بود، خلاق المعانی، بربسته مرغ زیر و بم چنگ در گلو بی اهتمام باربد و سعی رامتین، قآانی، رامشگر از آهنگ شد غوغافکن در چارحد بر لب سرود باربد درچنگ چنگ رامتین، قاآنی، گفتی بسحر تعبیه کرده ست نوبهار در چنگ مرغ زمزمۀ چنگ رامتین، قاآنی، تا آن بمی طرازد آن جام زرفشان را تا این نکو نوازد آن چنگ رامتین را، قاآنی، و رجوع به فرهنگهای رشیدی، برهان، انجمن آراء، شرفنامۀ منیری، و شعوری و مقدمۀ ویس و رامین چ محجوب ص 102 شود
امیری بن محمد بن منصور بن ابواحمد بن جیک بن بکر بن اخرم بن قیصربن یزید بن عبداﷲ بن مسرور ابوالمعالی رامشینی، او از ابومنصور مقومی و ابوالفضائل عبدالسلام ابهری و ابومحمدحسن بن محمد بن کاکا ابهری مقری روایت دارد، و مردی فقیه وادیب و فاضل و اهل تقوی و پرهیزکاری و روزه داری بود، (از معجم البلدان ج 4) شیرویه مظفر بن حسن بن حسین بن منصور رامشینی، او ازابومحمد حسن بن احمد بن محمد ابهری صفار حدیث روایت کرد و معدانی از او روایت دارد، (از معجم البلدان)