جدول جو
جدول جو

معنی رازگوینده - جستجوی لغت در جدول جو

رازگوینده
(تَ / تِ خوَرْ/ خُرْ دَ / دِ)
گویندۀ راز. آنکه سخنی نهانی با کسی گوید. که سرّ خود با کسی در میان نهد، نجوی کننده:
شد آنگه برش رازگوینده تنگ
نهان دشنۀ زهر خورده بچنگ.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راز گوینده
تصویر راز گوینده
گویندۀ راز، آنکه سرّی را فاش کند یا راز خود را به دیگری بگوید، برای مثال شد آنگه برش رازگوینده تنگ / نهان دشنۀ زهرخورده به چنگ (اسدی - ۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رازگشاینده
تصویر رازگشاینده
فاش کنندۀ سر، آشکار کنندۀ راز، برای مثال رفت یکی پیش ملک صبحگاه / راز گشایندهتر از صبح و ماه (نظامی۱ - ۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ)
نغزگو. رجوع به نغزگو شود:
چنین گوید آن نغزگوینده پیر
که در فیلسوفان نبودش نظیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باز گوینده
تصویر باز گوینده
راوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باز گوینده
تصویر باز گوینده
حاکی
فرهنگ واژه فارسی سره