جدول جو
جدول جو

معنی راز گوینده

راز گوینده
گویندۀ راز، آنکه سرّی را فاش کند یا راز خود را به دیگری بگوید، برای مثال شد آنگه برش رازگوینده تنگ / نهان دشنۀ زهرخورده به چنگ (اسدی - ۱۱۹)
تصویری از راز گوینده
تصویر راز گوینده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با راز گوینده

رازگوینده

رازگوینده
گویندۀ راز. آنکه سخنی نهانی با کسی گوید. که سرّ خود با کسی در میان نهد، نجوی کننده:
شد آنگه برش رازگوینده تنگ
نهان دشنۀ زهر خورده بچنگ.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا

راه جوینده

راه جوینده
راهجوی. جویندۀ راه:
برو راه بربسته پوینده را
گذر گم شده راه جوینده را.
نظامی.
و رجوع به راهجو و راهجوی شود.
- جوینده راه، که راه را جستجو کند. که در جستجوی راه باشد.
- ، که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
پرستنده باشی و جوینده راه
بفرمانها ژرف کردن نگاه.
فردوسی.
- جویندۀ راه، جوینده راه. که در جستجوی راه باشد.
- ، که راه دین را جستجو کند. که در جستجوی دیانت بود:
هر که خواهندۀ دین باشد و جویندۀ راه
شغل او طاعت یزدان بود و خدمت شاه.
فرخی
لغت نامه دهخدا

راست گوینده

راست گوینده
کسی که سخن براستی و درستی گوید، مقابل دروغ گوینده و ناراست گوینده:
راست گوینده راست بیند خواب
خواب یوسف که کج نشد دریاب.
اوحدی.
رجوع به راستگو شود
لغت نامه دهخدا

راز گشاینده

راز گشاینده
آشکارکننده راز:
رفت یکی پیش ملک صبحگاه
راز گشاینده تر از صبح و ماه.
نظامی
لغت نامه دهخدا