جدول جو
جدول جو

معنی رادفور - جستجوی لغت در جدول جو

رادفور
(فُ)
نام شهری از بریتانیای کبیر، کنت نشین نوتینگهام در کنار کانالی واقع است و 15 هزار سکنه دارد. صنعت توربافی و شب کلاه و جوراب بافی آن معروف است و معادن زغال سنگ فراوان دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رادمهر
تصویر رادمهر
(پسرانه)
بخشنده خورشید، مرکب از راد (بخشنده) + مهر (خورشید)، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادفرخ
تصویر رادفرخ
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام آخورسالار هرمز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهفور
تصویر شاهفور
(پسرانه)
شاپور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رادنوش
تصویر رادنوش
(پسرانه)
مرکب از راد (جوانمرد، بخشنده) + نوش (نیوشنده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
سال خورده، پیر، فرتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادآور
تصویر بادآور
ویژگی غذایی که تولید نفخ می کند، بادآورنده، نفخ آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
آنکه کسی یا چیزی را به یاد کسی بیاورد، یادآورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دادآور
تصویر دادآور
دادآورنده، عدالت آورنده، آورندۀ عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادکار
تصویر رادکار
بخشنده، کریم، جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادیوم
تصویر رادیوم
عنصری کمیاب، گران بها، سفید و درخشان شبیه نمک کوبیده که در مجاورت هوا سیاه می شود و در رادیوتراپی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
متذکر شونده، بیاد آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد ور
تصویر داد ور
عادل، دادگر، دادرس
فرهنگ لغت هوشیار
مناطقی که بر روی جلد بدن خارپوستان با داشتن پاهای آمبولاکری مشخص است و معمولا تعداد این مناطق 5 تا است. خارپوستان، زند اعلی. لاتینی پرتو
فرهنگ لغت هوشیار
عنصر رادیو اکتیوی است سفید و درخشان شبیه نمک کوبیده، در تاریکی مثل چراغ میدرخشد و تولید حرارت هم میکند و هزار برابر طلا ارزش دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارد ور
تصویر ارد ور
آنچه پیش از غذای عمده و اصلی خورند پیشپاره فیشفارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رادبوی
تصویر رادبوی
داربوی عود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادآور
تصویر بادآور
((وَ))
هر خوراکی که نفخ آورد
فرهنگ فارسی معین
((یُ))
عنصری است طبیعی و کمیاب و پرقیمت. دارای تشعشع خاص که در 1898 به وسیله مادام کوری و شوهرش در معادن اورانیوم کشف گردید. این عنصر جسمی است سفید و درخشنده و موجد حرارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخور
تصویر زادخور
((خُ))
پیر، سالخورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
((وَ))
آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
متذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
Evocative, Mnemonic, Reminiscent
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
évocateur, mnémotechnique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
evocativ, mnemotechnisch, erinnernd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
স্মরণীয় , স্মৃতি , স্মরণ করানোর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
आविष्कारी , स्मरणीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
evocativo, mnemonico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
evocativo, mnemotécnico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
evocatief, mnemotechnisch, herinnerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
евокаційний , мнемонічний , нагадуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
вызывающий воспоминания , мнемонический , напоминающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
sugestywny, mnemotechniczny, przypominający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
evocador, mnemotécnico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یادآور
تصویر یادآور
hatırlatan, hatırlatıcı, anımsatan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی