- راد (پسرانه)
- جوانمرد، بخشنده، سخاوتمند، خردمند، دانا
معنی راد - جستجوی لغت در جدول جو
- راد
- صاحب همت و سخاوت، جوانمرد، بخشنده رد کننده
- راد
- جوانمرد، نجیب، آزاده، سخی، بخشنده، کریم،
برای مثال چو خواهی که شاهی کنی راد باش / به هر کار با دانش و داد باش (اسدی - ۲۳۹)
عاقل، دانا، خردمند، خردپیشه، صاحب خرد، متفکّر، فروهیده، پیردل، اریب، حصیف، فرزانه، بخرد، لبیب، نیکورای، فرزان، داناسر، متدبّر، خردومند، خردور
- راد
- جوانمرد، بخشنده، دانشمند، دانا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرامت
افتاده
فایده، نفع، سود
سرخ وزرد، نجوان (زعفران) کرکم (- زعفران)
پیروی کننده
باز دارنده
آنچه در آن اثر بوی خوش باشد،
مانع، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع
مانع، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، ناهی، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع
ساقط، افتاده
جوانمردی، بخشندگی، شجاعت
سخاوت، جوانمردی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
یخچال
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
یونانی تازی گشته خراشگر
فسخ معاهده کردن
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بخشنده خورشید، مرکب از راد (بخشنده) + مهر (خورشید)، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
سخاوتمند