جدول جو
جدول جو

معنی راخم - جستجوی لغت در جدول جو

راخم
(خِ)
ماکیان بیضه در زیر بال گرفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رخام
تصویر رخام
مرمر، سنگ مرمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داخم
تصویر داخم
رزق، روزی، خورش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راحم
تصویر راحم
کسی که رحمت می آورد، رحم کننده، بخشاینده، آمرزنده، مهربان
فرهنگ فارسی عمید
بیماری عفونی ملتحمه و قرنیه چشم که به وسیلۀ میکروب مخصوصی سرایت می کند و عوارض آن عبارت است از تورم پردۀ چشم و بروز جوش ها یا دانه های درشت در طرف داخل پلک و خارج شدن چرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راقم
تصویر راقم
نویسنده، محرر، محرر کتاب یا نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ خَ)
نعت تفضیلی از رخم. نرم تر. ملایم تر (چنانکه آواز).
لغت نامه دهخدا
(خِ)
رزق و روزی. (جهانگیری) (برهان). رزق. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رائم. شتر مادۀ مهربان بر بچه و پوست آکنده بکاه آن. (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از المنجد) (ناظم الاطباء) ، اشتر که بر بچۀ دیگری آموخته بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(رَءْمْ)
شتربچه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بوّ، گویند: اما لناقتکم من رأم، یعنی چیزی همچون بوّ یابچه ناقۀ دیگری که بدان انس گیرد و آن را دوست دارد. (از اقرب الموارد). پوست شتربچه و جز آن آکنده بکاه برای تسلی شتر ماده و غیر آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بوّ بمعنی پوست بچه شتر پر از کاه و مانند آن برای گذاردن در جلوشتر ماده تا بدان مهر ورزد و بتوان آن را دوشید، یابچه ای که بجز مادرش او را دایگی کند و پرورش دهد:
کامهات الرأم أو مطافلا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَءْمْ)
موضعی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کوهی است در یمامه که سنگهای آسیاب را از آن میبرند، درمشرق یمامه واقع است و همچون حایلی میان این شهر و برّین و بحرین و دهناء میباشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
محمد افندی اگری قاپولی خطاط و شاعر عثمانی که در 1091 هجری قمری در استانبول بدنیا آمد و به سال 1169 هجری قمری درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
احمد راسم افندی فدوله چی زاده، شاعر عثمانی است که بسال 1270 هجری قمری درگذشته است. دیوان شعر مختصری دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
سید عمر راسم افندی شاعر عثمانی که بسال 1192 هجری قمری متولد شده و بسال 1267 درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
شتر بر زمین مانده از لاغری. ج، رزّام: ناقه رازم: ای ذات رزمه. (منتهی الارب) (آنندراج). شتری که از لاغری برنخیزد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذِ)
شتر ماده که شیر راند و کذا شاه راذم، آن که شیرش روان باشد از کثرت. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه راذم،ماده شتری که شیرش را دفع کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نویسنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) (از منتهی الارب). محرر کتاب. (ناظم الاطباء). محررنامه. کاتب. راسم.
- راقم الحروف. رجوع به راقم حروف شود.
- راقم حروف یا راقم الحروف، من نویسنده. (یادداشت مؤلف). نویسندۀ حروف و آنکه کاغذ را نوشته است. (ناظم الاطباء) : راقم حروف در جواب این سخن طعنه آمیز ایشان گفت که مرا این وقت چنین بخاطر میرسد... (مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 195). و رجوع به ص 31 و 222 و 223 همان کتاب شود.
، خطدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
شهری که به بنی ابن یامین تعلق داشت. و موقعش معلوم نیست. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
محمد حسین متخلص به راقم و ملقب به افضل الشعراء شیرین سخن خان، او مؤلف فرهنگ فارسی ’بحر عجم’ میباشد که بسال 1268 هجری قمری بتألیف آن آغاز کرده است. (از مقدمۀ فرهنگ فارسی معین ص 43)
عثمانی. مصطفی افندی. از خطاطان نامی عثمانی و شاگرد یدی قلعه لی بود که بسال 1181 هجری قمری درگذشت و در گورستان مرکز افندی بخاک سپرده شد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
یکی از سلاطین مدیان که بنی اسرائیل ایشان را بقتل رسانیدند. (از قاموس کتاب مقدس)
مردی ازنسل یهودا و از بنی حبرون بود. (قاموس کتاب مقدس)
مردی از نسل مسنی. (از قاموس کتاب مقدس)
آناطولی. از قاضی عسکرهای آناطول بوده و در سال 1241 هجری قمری درگذشته و در جوار زنجیرلی قپو بخاک سپرده شده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَزْ زُ)
سخت تاب دادن: رأم الحبل رأماً،رسن را سخت تاب داد. (از المنجد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رأم ناقه بچه یا بوّ خود را، دوست داشتن و انس گرفتن و بدان مهربانی آوردن بر بچۀ خود و لازم گرفتن آن را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رأم چیزی، دوست داشتن آن را و الفت گرفتن بدان. (از ناظم الاطباء) ، فراهم آمدن سر ریش و نیکو و به گردیدن آن. (از منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رئمان. (اقرب الموارد) ، به سریشم استوار کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اصلاح کردن تیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
یکی از شهرهای لهستان و دارای 62519 تن سکنه است. و حومه آن نیز 196200 تن جمعیت دارد، در این شهر کارخانه های ذوب آهن و ریسندگی و پوست پیرایی وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(دْرا / دِ)
صورت قدیم کلمه یونانی درهم است. (ایران باستان ج 3 ص 1674). بعضی این لفظرا از کلمه ’دراگ من’ آسوری دانند به معنی شصت ویک من. و من وزن بابلی است. (ایران باستان ج 3 ص 2675)
لغت نامه دهخدا
(تْرا / تَ خُ)
مرضی است مسری و مزمن که در همجو، مخصوصاً در قسمت لاپلکی آن دانه هایی تولیدمی کند که کم کم به قسمت همجوی بن کیسی و حتی روی یامه (قرنیه) رسیده و بالاخره منجر به پژمردگی همجو میگردد که بشکل نوارهای التیامی در پشت پلک دیده میشود.
نشانه ها: مانند اغلب امراض مزمن شروع تراخم نیز بی سروصدا و مخفی است، بطوری که غالباً ممکن است شخص ماهها و سالها مبتلا به تراخم باشد بدون این که مختصر توجهی به کسالت خود نموده باشد. به این ترتیب ابتدای این کسالت را غالباً هنگام معاینۀ بچه ها قبل از ورود به کودکستان یا دبستان و یا معاینۀ سربازان میشود دید. گاهی نیز برحسب اتفاق در موقعی که شخص برای چیز دیگر مثلاً ضربۀ چشم یا همجوئید حاد مراجعه می کند، پزشک به تراخم او پی میبرد، و اگر از این بیماران که در روی همجوی پلکی آنان پراز دانه های تراخمی است تحقیقاتی از سابقۀ چشم آنهابعمل آید معمولاً اظهار میدارند که تاکنون چشم درد نکشیده اند. فقط گاهی برخی از اشخاص خیلی حساس برای سنگینی پلکها و تاب ترسی (خوف النور) رجوع کرده و اظهار میدارند که صبحها خیلی بزحمت چشمها را باز می کنند، یادر موقع کار چشمهایشان آب ریزش دارد بنابراین نشانه های نهشتی در ابتداء همان آبریزش و تاب ترسی و سنگینی و خستگی چشمهاست. علایمی که چشم پزشک می تواند ببیند، در دورۀ سیر تراخم متفاوت است و بهمین جهت دانشمندان تراخم را به حالتهای مختلف تقسیم کرده و دورۀ دوم را که دورۀ تراخم کامل است برحسب اینکه با همجوئید فصلی یا همجوئید سوزاکی توأم باشد بدسته های فرعی منقسم نموده اند. در اینجا برای سهولت امر از دسته های فرعی صرفنظر میشود و برای اینکه علائم تراخم را در حالات و دوره های مختلف آن شرح دهیم آنرا بشرح زیر تقسیم می کنیم: 1- تراخم اولیه یا مشکوک. 2- تراخم عمومی یا قطعی. 3- تراخم التیامی.
تراخم اولیه: این دوره از تراخم را چون هیچ نوع نشانۀ خارجی ندارد بیشتر در هنگام معاینۀ دانش آموزان دبستانها می توان دید، در این حال اگر پلکهای کودک مبتلا را برگردانده دقت کنیم دانه هایی بقطر چهار تا هشت دهم میلیمتر در روی همجوی لاپلکی (ملتحمۀ ظفره) مخصوصاً در کنار بالایی آن خواهیم دید و چون در کودکان لنفاوی مزاج نیز دانه هایی شبیه بدانه های نامبرده منتها قدری کوچکتر دیده میشود و این خود باعث اشتباه در تشخیص است، به این مناسبت این حالت از تراخم را برخی از دانشمندان تراخم مشکوک نامیده اند. فرق میان دانه های تراخمی و دانه های طبیعی در این است که دانه های تراخمی را همیشه رگهای کوچک احاطه کرده اند و مختصری هم از دانه های طبیعی بزرگتر میباشند و از طرف دیگر عده دانه های طبیعی شش تا هشت عددبیشتر نبوده و معمولاً در ثلث داخلی و خارجی کنار بالائی لاپلک (غضروف ظفره ای) جا دارند، در صورتی که عده دانه های تراخمی بزودی زیاد شده و تمام کنار بالایی لاپلک را میگیرد. دانه های داخلی غالباً بهم چسبیده و تودۀ بزرگی را درست می کنند، در صورتی که دانه های خارجی مدتها از یکدیگر جدا هستند. این حالت از تراخم ممکن است ماهها و سالها بدون تغییر مانده و بیمار از وجود آن آگاه نشود، فقط اشخاص حساس مختصر سنگینی در چشم خود احساس خواهند کرد.
تراخم عمومی: چنانکه اشاره شد ممکن است تراخم مدتها بحالت اول مانده و دانه ها از یک رج زیادتر نشوند ولی اغلب اوقات بیماری پیشرفت کرده و رجهای دوم و سوم از دانه های تراخمی پیدا شده و کم کم این دانه ها گوشتک (لحیمۀ دمعیه) و چینهای نیم هلالی و زاویۀ داخلی چشم را احاطه کرده و سطح همجوی لاپلکی (ملتحمۀ ظفری) را نیز پوشانیده و از آنجا هم گذشته به همجوی بن کیسی بالایی رسیده و حتی به قسمت بالایی سطح قرنیه نیز میرسد. در این هنگام اگر تصادفاً پلک شخص مبتلا را برگردانند روی مخاط گلی رنگ، دانه های رنگ پریده ای که همان دانه های تراخمی هستند دیده میشوند و اگر به آنها همجوئیدهای دیگر ضمیمه نشده باشند ممکن است دانه ها را شمرد که گاهی در حدود سی دانه میشوند. در همین موقع غالباً دانه های تراخمی به همجوی پلکی تحتانی هم رسیده و بشکل دو رج دانه، یکی بلافاصله زیر کنار آزاد پلک و دیگری در ته بن کیسی همجو دیده می شوند. در معالجۀ تراخم باید همیشه این دانه ها را در نظر داشت. در هنگامی که دانه ها به همجوی پلک پائینی رسیده اند دانه های همجوی پلک بالایی کاملاً رسیده و شباهت زیادی به تخم ماهی و خاویار دارند و غالباً در موقع برگردانیدن پلک و یا در تحت مختصر فشارانگشت این دانه ها ترکیده و مایع لزج خون آلودی از آنها بیرون می آید. این مایع مخصوص تراخم بوده و در سایر همجوئیدها دیده نمی شود. علایم شخصی بیمار (نشانه های نهشتی) نیز در این موقع شدت یافته و سنگینی پلک زیادتر شده و گاهی یک نوع افتادگی پیدا می کند که اگر تراخم یکطرفی باشد از دور بهترین مشخص مرض خواهد بود. با همه این احوال همجو (ملتحمه) تحریکات زیادی نداشته ترشحات آن منحصر به اشک ریزی خیلی کم و ترشح مختصری که صبحها در گوشه های چشم منعقد شده است می باشد... این بود نشانه های معمولی تراخم، ولی باید دانست که در اینجا مثل اغلب بیماریها که علائم همواره یکسان نبوده و برحسب مزاج و اشخاص تغییر می کند. مثلاً بعضی اوقات سطح همجو کاملاً قرمزرنگ بوده و در روی آن عده زیادی برجستگیهای سرخ رنگ دیده میشوند که به آن منظرۀ مخملی یا توت فرنگی میدهند، گاهی این دانه ها در بن کیسی همجو خیلی بزرگتر از معمول شده و برجستگیهای بزرگی درست می کنند که ممکن است با همجوئید بهاری اشتباه گردد... بعضی اوقات در همجو اصلاً دانه ای دیده نمی شود، فقط یک نوع سرخی و کلفتی مخصوص در آن یافت میشود که با دواهای معمولی همجوئیدها اورام (ملتحمه) بهبودی نمی یابد و در این حال تنها دلیل وجود تراخم، فراهم بودن وسایل سرایت یعنی وجود تراخم در نزد معاشرین و نزدیکان بیمار میباشد.
حالت التیامی: موقعی است که دانه های تراخمی از بین رفته و نسج التیامی جای آنرا می گیرد، در همجوی پلکی مخصوصاً در قسمت لاپلکی آن خطوطسفیدرنگی نازک دیده میشود که بطور نامرتب یکدیگر راقطع کرده اند ولی با این حال بنظر می آید که غالباً همه بطرف یک مرکز التیامی که کمی پائین تر از وسط لاپلک (غضروف ظفره ای) قرار دارد متوجه میباشند. معمولاً وقتی که سیر تراخم نزدیک به تمام شدن است این مرکز بزرگتر شده و یک ناحیۀ کوچک التیامی درست می کند که کمی فرورفتگی داشته و شیار درازی نیز در وسط که به آن خط التیامی آرلت می گویند، در این محل همجو بقدری نازک شده است که بنظر می آید لاپلک (تارس) از چیزی پوشیده نیست. همجو در این حالت کاملاً به لاپلک چسبیده و شفافیت خود را از دست داده است بطوری که جوزه های میبومیوس دیگر دیده نمیشوند مگر وقتی که خراب شده و بشکل دانه های زردرنگی در روی همجوی گلی رنگ (رنگ گل هلو) دیده شود، این حالت التیامی در همجوی بن کیسی نیز اثر کرده و گاهی آنرا بقدری جمعمیکند که برگردانیدن پلکها را مشکل می سازد. این حالت آخرین مرحلۀ تراخم و گاهی دلیل بر بهبودی کامل است و منظرۀ آن بقدری ثابت و مشخص مرض است که غالباً آنرا جزء تعریف این بیماری بیان می کنند. مهمترین و خطرناکترین عوارض تراخم ترکیبات یامۀ (قرنیۀ) آن هستند که ممکن است گاهی به کوری انجامد. (از چشم و بیماریهای آن دکتر باستان ج 1 صص 159- 165). و رجوع به همان کتاب ص 165 و 183 شود
لغت نامه دهخدا
یکی از امراض چشم که عوارض آن عبارتند ار تورم پرده چشم، بروز جوشها در داخل پلک و خارج شدن چرک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داخم
تصویر داخم
روزی و رزق
فرهنگ لغت هوشیار
رخسنگ گونه ای سنگ آهکی که دارای رخ ها و رگه های رنگارنگ است (مرمر) گونه ای سنگ آهکی است که شفاف است و تا حدی قابلیت صیقل شدن را دارد و چون باسانی به صورت لوح در میاید از آن جهت در کتیبه روی آرامگاهها سنگ قبر مجسمه پایه چراغ و ظروف تجملی بکار میرود. رخام دارای رنگهای قهوه ای و زرد و سبز و نارنجی میباشد و بدین جهت پس از صیقل حالت تموج و منظره ای زیبا می یابد. رخام آهکی این نوع را نامند در مقابل رخام گچی که زیاد شفاف نیست و فاقد رگه است و ترکیبش بجای آنکه از کربنات کلسیم باشد از سولفات کلسیم و سفید رنگ است و بر خلاف رخام آهکی در برابر اسیدها جوش نمی کند. از رخام گچی هم برای ساختن لوحه و سنگ قبر استفاده کنند و آن به رخام ابیض مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راسم
تصویر راسم
آب روان، رویه ساز (رویه سطح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راطم
تصویر راطم
هم بایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راغم
تصویر راغم
خشمگین، گریزنده، ناخشنود، ناپسنددان
فرهنگ لغت هوشیار
نویسنده، بافنده جامه نویسنده محرر محرر کتاب. یا راقم (این) سطور نویسنده از خود چنین تعبیر آورد، بافنده جامه جمع راقمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راحم
تصویر راحم
بخشاینده، آموزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارخم
تصویر ارخم
تن سیاه و سر سپید (از گونه های اسپ) سیاسپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخام
تصویر رخام
((رُ))
مرمر، سنگ مرمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راقم
تصویر راقم
((قِ))
نویسنده، محرر
فرهنگ فارسی معین
((تَ خُ))
از بیماری های چشم و آن متورم شدن پرده چشم و بروز جوش هایی در داخل پلک است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راحم
تصویر راحم
((حِ))
رحم کننده، بخشاینده
فرهنگ فارسی معین
چشم درد، تورم پرده چشم
فرهنگ واژه مترادف متضاد