جدول جو
جدول جو

معنی ذوبان - جستجوی لغت در جدول جو

ذوبان
ذئب ها، گرگها، جمع واژۀ ذئب
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
فرهنگ فارسی عمید
ذوبان
گداختن، گداخته شدن، سخت شدن گرمی آفتاب
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
فرهنگ فارسی عمید
ذوبان
باقی پشم یا موی بر گردن شتر یا اسپ، ذئبان، ذیبان
لغت نامه دهخدا
ذوبان
(ذَ)
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء
لغت نامه دهخدا
ذوبان
(تَ قَرْ رُ)
آب شدن. ذوب. گداختن. (دهار). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداز. گدازش. (مهذب الاسماء) ، ذوبان شمس. سخت گرم شدن آفتاب، ذبول، بی قراری. (غیاث) ، واجب شدن حق. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا
ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
فرهنگ لغت هوشیار
ذوبان
((ذَ وَ))
آب شدن، گداختن
تصویری از ذوبان
تصویر ذوبان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوبان
تصویر بوبان
(پسرانه)
بهسوی بالا (نگارش کردی: بوبان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوبان
تصویر شوبان
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوبان
تصویر گوبان
نگهبان گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار و برگشت تندرستی و فربهی او پس از لاغری بیماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روبان
تصویر روبان
روبنده، درحال روبیدن
نواری که برای زیبایی به دور چیزی می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبان
تصویر توبان
تنبان، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام ورزش می پوشند
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ)
ضؤبان. (منتهی الارب). دوش شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضو / ضَ)
ضؤبان. (منتهی الارب). شتر قوی توانا و پرگوشت (واحد و جمع برابر است). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شلواری بود تنگ، کشتی گیران دارند، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367)، تنبان چرمی که کشتی گیران پوشند، (برهان) (از ناظم الاطباء)، شلواری است از پوست که کشتی گیران پوشند، (اوبهی)، شلواری تنگ که کشتی گیران دارند و به تازی تبان گویند، (صحاح الفرس)، تنبان، (شرفنامۀ منیری)، شلوار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
یارم خبر آورد که یکی توبان کرده ست
مر خفتن شب را ز دبیقی نکو و پاک،
منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 367)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین، آب آن از رود خانه شاهرود و محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و راه مالرو است، این ده وقف بر امام زاده زکریا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
ثوب. ثؤب. بازگشتن پس از رفته بودن، ثوبان مردم، گرد آمدن ایشان، ثوبان جسم، فربهی گرفتن پس از لاغری از مرض، ثوبان حوض، پر آب شدن یا نزدیک به پری شدن آن، ثوبان ماء، گرد آمدن آب پس از رفته بودن
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
ابن ابراهیم، ابوالفیض. شیخ ذوالنون مصری یکی از اکابر عرفاء صاحب کرامات و خوارق عادات و وفات او بسال هجری قمری بود. رجوع به ابی الفضل ثوبان... و نیز رجوع به ذوالنون مصری شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نام دو تن از صحابۀ کرام است
لغت نامه دهخدا
چوپان، شبان، راعی، شبان و گله بان و محافظ وحارس گوسپندان و اسبان، (ناظم الاطباء) :
به چوبان بفرمود تا هرچه بود
فسیله بیارد بکردار دود،
فردوسی،
گله دار و چوبان همه کشته شد
سر بخت ایرانیان گشته شد،
فردوسی،
چو از روز یک ساعت اندرگذشت
بیامد بدرگاه چوبان ز دشت،
فردوسی،
رجوع به چوپان و شبان شود
لغت نامه دهخدا
ابن عتیق بن تمیم الکاتب، مکنی به ابی القاسم، حافظ ابوطاهر سلفی در معجم الشعراء از او و وی از ابوحفص الزکرمی العروضی قطعه ای از شعر زکرمی را روایت کرده است، معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 4 ص 119 س 6
لغت نامه دهخدا
(ذَ وَ نی ی)
منسوب بذوبان. اسهال ذوبانی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از توبان
تصویر توبان
شلوار، تنکه، شلوار کوتاه کشتی گیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوبان
تصویر چوبان
شبان، گله بان، محافظ و حارس گوسپندان و اسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنبان
تصویر ذنبان
سریش از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعبان
تصویر ذعبان
گرگ جوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذئبان
تصویر ذئبان
مانده پشم مانده موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذولان
تصویر ذولان
شغال، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار ابریشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوبان
تصویر یوبان
امیدوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گله گاوان را چرا دهد گاوبان: چون که با گاو و خرم صحبت فرمایی گر تو دانی که نه گویان و نه خربانم ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوبان
تصویر ثوبان
بازگشتن، شفا یافتن بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبان
تصویر روبان
نوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توبان
تصویر توبان
شلوار، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام کشتی پوشند
فرهنگ فارسی معین