جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ذوبان

ذوبان

ذوبان
آب شدن، گداختن، گدازش گداز. گداز، جمع ذئب گرگان گرگها
ذوبان
فرهنگ لغت هوشیار

ذوبان

ذوبان
باقی پشم یا موی بر گردن شتر یا اسپ، ذئبان، ذیبان
لغت نامه دهخدا

ذوبان

ذوبان
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بفتح ذال معجمه و سکون واو قسمی ازاقسام بحران است. و شرح و معنی آن در ضمن معنی بحران گذشت، و نیز همین صورت به معنی دزدان و صعالیک آمده است، چنانکه ذؤبان. ذؤب الشعراء
لغت نامه دهخدا

ذوبان

ذوبان
آب شدن. ذوب. گداختن. (دهار). گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداز. گدازش. (مهذب الاسماء) ، ذوبان شمس. سخت گرم شدن آفتاب، ذبول، بی قراری. (غیاث) ، واجب شدن حق. (تاج المصادربیهقی)
لغت نامه دهخدا