در بدیع آن است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر خود کلماتی به کار ببرد که دو معنی متضاد از آن استنباط شود یعنی هم مدح باشد هم ذم، محتمل الضدین، برای مثال روسپی را محتسب داند زدن / شادباش ای روسپی زن، محتسب
در بدیع آن است که شاعر یا نویسنده در نظم و نثر خود کلماتی به کار ببرد که دو معنی متضاد از آن استنباط شود یعنی هم مدح باشد هم ذم، محتمل الضدین، برای مِثال روسپی را محتسب داند زدن / شادباش ای روسپی زن، محتسب
لقب عبدالله بن عمرو بن الحارث، لقب عمرو بن ربیعه فارس الضحیاء، لقب قیس بن مسعود بن قیس بن خالدالشیبانی والد بسطام بن قیس. و رجوع به عقدالفرید جزو 3 ص 279 و البیان والتبیین چ سند و جزء 1 ص 274 شود
لقب عبدالله بن عمرو بن الحارث، لقب عمرو بن ربیعه فارس الضحیاء، لقب قیس بن مسعود بن قیس بن خالدالشیبانی والد بسطام بن قیس. و رجوع به عقدالفرید جزو 3 ص 279 و البیان والتبیین چ سند و جزء 1 ص 274 شود
شعر که آن را در دو بحر توان خواند: بیاض عارض تو در سواد طرۀ پرخم بسان غرۀ روز است طالع از شب پرچم. که آن را هم به بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن توان خواندن. و اهلی را منظومه ای است به نام سحر حلال به دو بحر و دو قافیه: ساقی از آن بادۀ منصور دم
شعر که آن را در دو بحر توان خواند: بیاض عارض تو در سواد طرۀ پرخم بسان غرۀ روز است طالع از شب پرچم. که آن را هم به بحر مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن و هم به بحر:مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن توان خواندن. و اهلی را منظومه ای است به نام سحر حلال به دو بحر و دو قافیه: ساقی از آن بادۀ منصور دم
لقب محمد بن ابراهیم بن منقذ یاسر، او نخستین کسی بود که با ابوالعباس سفّاح براندازندۀ دولت بنی امیّه بیعت کرد و سفّاح بدو اجازت داد تا هر روزی دو حاجت خواهد و هر دو را سفّاح برآرد
لقب محمد بن ابراهیم بن منقذ یاسر، او نخستین کسی بود که با ابوالعباس سفّاح براندازندۀ دولت بنی امیّه بیعت کرد و سفّاح بدو اجازت داد تا هر روزی دو حاجت خواهد و هر دو را سفّاح برآرد
علی بن موسی بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. علیهم السلام. مکنی به ابی القاسم و ملقب به ذوالمجدین نقیب الطالبیین بمرو. (السید الشریف...) . (معجم الادباء یاقوت ج 5 ص 127) رجوع به علی... شود. و علی بن الحسین الباخرزی راست در مدیح او: حیالک من تحت ذیل الحبی شعاع کحاشیه المشرفی یقول فیها و سقت الرکائب حتی أنخن بسبط الانامل سبط النبی علی بن موسی مواسی العفاه ابی القاسم السید الموسوی و منها نماه الفخار الی جدّه علی ففاز بجدعلی ولا یتأشب عیص السری اذا هو لم یکن ابن السری ابا قاسم یا قسیم السخاء اذا جف ضرع الغمام الحبی و فدت الیک مع الوافدین و فودالبشاره غب النعی و زارک منی سمّی کنّی فراع حقوق السمی الکنی فهذی القصیده بکراً تصل ّ علی نحرها حصیات الحلی جعلت هواک جهازاً لها فجاء تک مائسه کالهدی سحرت بها السن السامرین و لم اترک السحر للسامری و لما نشرت أفاویقها طوی الناس دیباجه البحتری لقب سید المرتضی ابوالقاسم علم الهدی علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب. رجوع به علی ابن... شود
علی بن موسی بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب. علیهم السلام. مکنی به ابی القاسم و ملقب به ذوالمجدین نقیب الطالبیین بمرو. (السید الشریف...) . (معجم الادباء یاقوت ج 5 ص 127) رجوع به علی... شود. و علی بن الحسین الباخرزی راست در مدیح او: حیالک من تحت ذیل الحبی شعاع کحاشیه المشرفی یقول فیها و سقت الرکائب حتی أنخن بسبط الانامل سبط النبی علی بن موسی مواسی العفاه ابی القاسم السید الموسوی و منها نماه الفخار الی جدّه علی ففاز بجدعلی ولا یتأشب عیص السری اذا هو لم یکن ابن السری ابا قاسم یا قسیم السخاء اذا جف ضرع الغمام الحبی و فدت الیک مع الوافدین و فودالبشاره غب النعی و زارک منی سمّی کنّی فراع حقوق السمی الکنی فهذی القصیده بکراً تصل ّ علی نحرها حصیات الحلی جعلت هواک جهازاً لها فجاء تک مائسه کالهدی سحرت بها السن السامرین و لم اترک السحر للسامری و لما نشرت أفاویقها طوی الناس دیباجه البحتری لقب سید المرتضی ابوالقاسم علم الهدی علی بن حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب. رجوع به علی ابن... شود
لقب عثمان بن عفان و او را از آن ذوالنورین خوانند که دو کریمۀ رسول صلوات الله علیه رابزنی داشت اول رقیه بنت الرسول علیهما السلام و پس از وفات وی دختر دیگر آن حضرت ام کلثوم علیهاالسلام
لقب عثمان بن عفان و او را از آن ذوالنورین خوانند که دو کریمۀ رسول صلوات الله علیه رابزنی داشت اول رقیه بنت الرسول علیهما السلام و پس از وفات وی دختر دیگر آن حضرت ام کلثوم علیهاالسلام
منافق. خداوندنفاق. دوروی: فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان. چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده) ، (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از معانی باشد. در حدائق السحر ذیل المحتمل للضدین آرد: و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گوید دو معنی را، معنی مدح و هجو را، محتمل باشد، جراب الدوله در کتاب خویش می آرد که یکی از ظرفاء اهل فضل درزیی یک چشم عمرو نام را گفت اگرمرا قبائی دوزی که کس نداند که قباست یا جبه من ترابیتی گویم که کس نداند که مدح است یا هجو عمرو آن قبا بدوخت مرد ظریف نیز آن بیت بگفت، شعر: خاط لی عمرو قبا لیت عینیه سوا در این بیت هر دو چشم عمرو را یکسان خواسته است که کس نداند که در بینائی یکسان خواسته یا در کوری و هر دو معنی را محتمل است. عنصری راست: ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ پیش دهنت ذره نماید خرچنگ مراست (رشید وطواط) : ای خواجه ضیاشود ز روی تو ظلم با طلعت تو سور نماید ماتم. شاعر گوید: روسبی را محتسب داند زدن شاد باش ای روسبی زن، محتسب. (حدائق السحر چ طهران ص 36 و 37). و در هنجار گفتار آمده است: افتنان نیز گویند این صنعت چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از معانی باشد مثل غزل و حماسه و غزل و فخر و تهنیت و تعزیت و امثال اینها چنانکه در این ابیات: فبات یرینی الدّهر کیف اعتدائه و بّت اریه الصّبر کیف یکون جمع نموده ما بین شکایت از دهر و فخر، عنتره بن شداد عبسی: ان تغد فی دونی القناع فاننی طب باخذ الفارس المستلئم. جمع نموده ما بین غزل و حماسه لیکن ائمۀ ادب جمع مابین این دو را نسبت بمعشوق متحسن نمیدارند بلکه از جملۀ عیوب میشمارند و میگویند مقام معاشقه را با حماسه مناسبتی نیست همچنانکه جمع مابین تغزل و فخر را نیز نسبت بمحبوب نیکو نمیدانند و از برای عاشق جز زاری و خاکساری روا نمیدارند سعدی: ز هستی در آفاق سعدی صفت تهی گرد و بازآی پر معرفت ایضاً: گرفتم ز سیم و زرت چیز نیست چو سعدی زبان خوشت نیز نیست. جمع نموده ما بین نصیحت و فخر. (هنجار گفتار ص 246 و 247)
منافق. خداوندنفاق. دوروی: فقال له الاحنف امسک علیک فأن ذا الوجهین خلیق ان لایکون عنداﷲ وجیهاً. (ابن خلکان. چ فرهاد میرزا ص 250 شش سطر به آخر مانده) ، (اصطلاح بدیع) چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از معانی باشد. در حدائق السحر ذیل المحتمل للضدین آرد: و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گوید دو معنی را، معنی مدح و هجو را، محتمل باشد، جراب الدوله در کتاب خویش می آرد که یکی از ظرفاء اهل فضل درزیی یک چشم عمرو نام را گفت اگرمرا قبائی دوزی که کس نداند که قباست یا جبه من ترابیتی گویم که کس نداند که مدح است یا هجو عمرو آن قبا بدوخت مرد ظریف نیز آن بیت بگفت، شعر: خاط لی عمرو قبا لیت عینیه سوا در این بیت هر دو چشم عمرو را یکسان خواسته است که کس نداند که در بینائی یکسان خواسته یا در کوری و هر دو معنی را محتمل است. عنصری راست: ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ پیش دهنت ذره نماید خرچنگ مراست (رشید وطواط) : ای خواجه ضیاشود ز روی تو ظلم با طلعت تو سور نماید ماتم. شاعر گوید: روسبی را محتسب داند زدن شاد باش ای روسبی زن، محتسب. (حدائق السحر چ طهران ص 36 و 37). و در هنجار گفتار آمده است: افتنان نیز گویند این صنعت چنان باشد که کلام مشتمل بر دو نوع از معانی باشد مثل غزل و حماسه و غزل و فخر و تهنیت و تعزیت و امثال اینها چنانکه در این ابیات: فبات یُرینی الدّهر کیف اعتدائه و بّت اُریه الصّبر کیف یکون جمع نموده ما بین شکایت از دهر و فخر، عنتره بن شداد عبسی: ان تَغد فی دونی القناع فاننی طب باخذ الفارس المستلئم. جمع نموده ما بین غزل و حماسه لیکن ائمۀ ادب جمع مابین این دو را نسبت بمعشوق متحسن نمیدارند بلکه از جملۀ عیوب میشمارند و میگویند مقام معاشقه را با حماسه مناسبتی نیست همچنانکه جمع مابین تغزل و فخر را نیز نسبت بمحبوب نیکو نمیدانند و از برای عاشق جز زاری و خاکساری روا نمیدارند سعدی: ز هستی در آفاق سعدی صفت تهی گرد و بازآی پر معرفت ایضاً: گرفتم ز سیم و زرت چیز نیست چو سعدی زبان خوشت نیز نیست. جمع نموده ما بین نصیحت و فخر. (هنجار گفتار ص 246 و 247)