جدول جو
جدول جو

معنی ذمیم - جستجوی لغت در جدول جو

ذمیم
نکوهیده، زشت، ناپسند
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
فرهنگ فارسی عمید
ذمیم
(تَ)
صاحب تاج المصادر گوید: آب دویدن از بینی. زنین. (در جای دیگر ندیده ام)
لغت نامه دهخدا
ذمیم
(ذَ)
دمیدگی پوست که بر روی از گرما یا گر پیدا آید، نم یا شبنم که بر درخت افتد و از خاک که بر وی نشیند پاره ای گل گردد، سپیدی که بر بینی بزغاله باشد، چیزی چون بیضۀ مور که از مسام ّ نرمۀ بینی (از طرف وحشی) بیرون آید، آب ناخوش و مکروه، گمیز. شاش، آب مانند آب بینی که از نرۀ تکه برآید، شیری که از پستان گوسفند چکد، آب بینی چون تنک بود. ج، ذمم
لغت نامه دهخدا
ذمیم
(ذَ)
رجل ٌ ذمیم، مردی نکوهیده، هرچیز نکوهیده. ناستوده. مذموم. زشت. ناخوش:
طاعن و بدگوی اندر سخنش بی سخنند
ورچه باشد سخن طاعن و بدگوی ذمیم.
فرخی.
بی از آن کآمد ازو هیچ خطا از کم و بیش
سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم.
ابوحنیفۀ اسکافی.
چون وزیر و میر و مستوفی تو باشی کی بود
مدحت آرای وزیر و میر و مستوفی ذمیم.
سوزنی.
ابوعلی همچنان بر عادت ذمیم و اخلاق لئیم مستمر خویش قساوت پیش گرفته. (ترجمه تاریخ یمینی خطی مؤلف ص 89). یکدیگر را بر افعال ذمیم و اقدام بر آن کار شنیع ملامت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی همان نسخۀ ص 171).
بود قبطی جنس فرعون ذمیم
بود سبطی جنس موسای کلیم.
مولوی.
امر عاجز را قبیح است و ذمیم
خشم بدتر خاصه از رب ّ رحیم.
مولوی.
، بئرٌ ذمیم، چاه بسیارآب، چاه کم آب. از اضداد است
لغت نامه دهخدا
ذمیم
نا پسند، نکوهیده
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
فرهنگ لغت هوشیار
ذمیم
((ذَ))
زشت، نکوهیده
تصویری از ذمیم
تصویر ذمیم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صمیم
تصویر صمیم
(پسرانه)
صمیمی، میانه، وسط، اوج و نهایت شدت یا ترقی چیزی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
(دخترانه)
بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
(دخترانه و پسرانه)
مهره چشم زخم، دارای خلقت تمام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیم
تصویر امیم
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، حرمت، واجب، زینهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صمیم
تصویر صمیم
خالص، محض، اصل، اوج و شدت هر چیز، به ویژه گرما یا سرما
صمیم زمستان: سرمای سخت وسط زمستان
از صمیم قلب: کنایه از از ته دل، از روی میل، شوق و صدق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیم
تصویر عمیم
فرا گیرنده، شامل، کامل، تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیم
تصویر رمیم
پوسیده، کهنه، استخوان پوسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
زشت، زشت رو، حقیر و پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمیم
تصویر طمیم
نوعی پارچه و جامۀ فاخر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
مبالغۀ ذم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد) ، ذم. ضد مدح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حمیم
تصویر حمیم
قریب و خویشاوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیم
تصویر شمیم
بوی خوش، بوی عطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیم
تصویر تمیم
متردد بودن میان دو چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیم
تصویر خمیم
ممدوح، گران روح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیم
تصویر امیم
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمیم
تصویر جمیم
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیم
تصویر رمیم
پوسیده شدن استخوان، کهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیم
تصویر دمیم
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، واجب، حرمت، آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمایم
تصویر ذمایم
جمع ذمیمه نکوهیده ها: ذمایم اخلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیل
تصویر ذمیل
رفتن شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذمی بد گویان گروهی که علی ع را خدا می دانستند و به محمد ص بد می گفتند که او را آشکار نگردانده (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذمیم
تصویر تذمیم
نکوهش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ذمیم نکوهیده ناستوده زشت: اخلاق ذمیمه. مونث ذمیم، نکوهیده، پر آب، کم آب چون چاه از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمیم
تصویر ضمیم
همراه، گرد آورده همراه صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمیمه
تصویر ذمیمه
((ذَ مِ))
مؤنث ذمیم
فرهنگ فارسی معین
زشت، مذموم، ناستوده، نامستحسن، نکوهیده
متضاد: مستحسن
فرهنگ واژه مترادف متضاد