بر سوراخ گوش زدن. و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد) ، برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت. (منتهی الارب) (آنندراج)
بر سوراخ گوش زدن. و رسیدن بدان پس خسته کردن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج). به سوراخ گوش زدن چنانکه آن را خسته کند. (از اقرب الموارد) ، برآمدن یا شکوفه برآوردن زراعت. (منتهی الارب) (آنندراج)
شهری است در روم و گویند میان آن و ارزنجان یک روز راه فاصله است. (از معجم البلدان). قلعه ای بر ساحل فرات. (نخبه الدهردمشقی). و رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 127 شود
شهری است در روم و گویند میان آن و ارزنجان یک روز راه فاصله است. (از معجم البلدان). قلعه ای بر ساحل فرات. (نخبه الدهردمشقی). و رجوع به سرزمینهای خلافت شرقی ص 127 شود
کمخ بأنفه کمخاً، بزرگ منشی نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر کرد و بینی خود را به نشانۀ غرور و کبر بالا گرفت. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : کمخ به، ریح زد و تغوط کرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد یا بازایستد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کمح شود
کمخ بأنفه کمخاً، بزرگ منشی نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر کرد و بینی خود را به نشانۀ غرور و کبر بالا گرفت. (از اقرب الموارد) ، ریخ زدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) : کمخ به، ریح زد و تغوط کرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). لگام بازکشیدن اسب را تا سر راست دارد یا بازایستد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به کمح شود
بلند شدن کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). سمق (که سین به شین و قاف به خاء تبدیل شده است). (از نشوءاللغه ص 20). رجوع به سمق شود، بینی خود را بالا کشیدن از راه تکبر و غرور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
بلند شدن کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). سمق (که سین به شین و قاف به خاء تبدیل شده است). (از نشوءاللغه ص 20). رجوع به سمق شود، بینی خود را بالا کشیدن از راه تکبر و غرور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
منسوب به ذمّه یکی از اهل ذمه. زنهاری وزینهاری اسلام. یعنی یک تن از اهل کتاب که در زینهارو امان اسلام درآمده و شرائط ذمه پذیرفته است. جزیه گذار. مال گذار. (دستوراللغه ادیب نطنزی) : دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش دو ذمّی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیهانش. خاقانی
منسوب به ذِمّه یکی از اهل ذِمه. زنهاری وزینهاری اسلام. یعنی یک تن از اهل کتاب که در زینهارو امان اسلام درآمده و شرائط ذمه پذیرفته است. جزیه گذار. مال گذار. (دستوراللغه ادیب نطنزی) : دو خازن فکر و الهامش دو حارس شرع و توفیقش دو ذمّی نفس و آمالش دو رسمی چرخ و کیهانش. خاقانی
درختی است که به درخت چنار ماند، درخت انجیر، به لغت طی، اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن. و بعضی گفته اند که آن ثمرۀ جوذر است. رجوع به جوذر شود
درختی است که به درخت چنار ماند، درخت انجیر، به لغت طی، اسم ثمر جودار است نزد اهل عرب به قیروان و غیر آن. و بعضی گفته اند که آن ثمرۀ جوذر است. رجوع به جوذر شود
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)، پر آب، کم آب از واژگان دو پهلو پیمان زینهار، پایندانی، پذرفتاری
کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه)، پر آب، کم آب از واژگان دو پهلو پیمان زینهار، پایندانی، پذرفتاری