جدول جو
جدول جو

معنی ذعق - جستجوی لغت در جدول جو

ذعق
(تَ وُ)
فریاد کردن، بانگ زدن بر کسی و ترسانیدن او را
لغت نامه دهخدا
ذعق
بانگ زدن تر ساندن
تصویری از ذعق
تصویر ذعق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذوق
تصویر ذوق
خوشی و نشاط، چشیدن مزۀ چیزی، آزمودن طعم چیزی، چشایی، ذائقه، قوه ای که به وسیلۀ آن طعم چیزها ادراک می شود
ذوق کردن: به نشاط آمدن، اظهار شادی و مسرت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلق
تصویر ذلق
تیز شدن، تیز شدن کارد و مانند آن، فصیح و تیز زبان شدن، تیز زبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلق
تصویر ذلق
تیز، تیز زبان، زبان آور، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زعق
تصویر زعق
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعق
تصویر نعق
آواز کردن غراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعق
تصویر لعق
لیسیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرما دار، دشنام دادن، بریدن شاخه کویک خوشه انگور، خوشه خرما، ارجمندی، گل آذین دیهیم
فرهنگ لغت هوشیار
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرق
تصویر ذرق
شبدر خودرو اسپست دشتی از گیاهان پیخال سرگین پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعاق
تصویر ذعاق
داروی کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعف
تصویر ذعف
زهر خوراندن، زهر زود کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعل
تصویر ذعل
خستوییدن (اعتراف کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعن
تصویر ذعن
گردن نهادن فرمانبرداری رام گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
چیره زبان تیز زبان ذلیق. آسه راه چیره زبان تیز زبان، تیزی، زبان گویا تیز شدن: زبان سر نیزه، افکندن: سرگین، سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
چشیدن، چاشنی گرفتن، آزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعق
تصویر نعق
((نَ))
آواز کردن، غراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذرق
تصویر ذرق
((ذُ رَ))
شبدر وحشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعق
تصویر صعق
((ص یا صَ عَ))
بیهوش گردیدن، فنا شدن در حق است هنگام تجلی ذات حق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلق
تصویر ذلق
((ذِ لِ))
چیره زبان، تیززبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
((ذُ))
چشیدن، چشایی، در فارسی نشاط، بشاشت، خوشی، علاقه و استعداد برای یادگیری، لذت، اولین مرحله از مراحل شهود، کسی را کور کردن او را دلسرد و بی علاقه کردن، تو زدن، ناخوشایند بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
Tastefulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
raffinement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
изысканность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
Geschmackvoll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
витонченість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
gustowność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
品味
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
bom gosto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
buon gusto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
buen gusto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
smaakvolheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ذوق
تصویر ذوق
सुसंस्कृतता
دیکشنری فارسی به هندی